خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۲۸ + زیرنویس و دوبله

وقتی جمره دیر به خانه بازمی‌گردد، جنک به او شک می‌کند که مبادا کاری کرده باشد. جمره اعتقاد دارد که جنک فقط می‌خواهد از مادرش(شنیز) حمایت کند. اما در واقع جنک قصد دارد که از جمره در مقابل شنیز محافظت کند. او می‌گوید : « معلومه که مامانم ازت ترسیده. و اون وقتی می‌ترسه، کارهای ترسناکی انجام میده. تو اونو نمی‌شناسی» جمره در پاسخ می‌گوید که از هیچکس نمی‌ترسد. او در مورد ندیم به فکر فرو میرود. آیا شنیز از ندیم میترسید و این بلا را سر او آورد؟
سحر که با حرف های شنیز خورد شده، فکرهای پریشانی دارد. او باز هم در حیاط دخترش را با جنک می‌بیند. او از اینکه جنک دخترش را بازی بدهد و آبرویش را ببرد می‌ترسد. سحر یک راست سراغ نریمان می‌رود و میگوید: « نریمان خانم برای عروسی آماده باش. میخوام دخترمو به برادرزاده ی آگاه (ندیم) بدم» آگاه حرف های سحر را می‌شنود و می‌خواهد علت این تصمیم سحر را بداند. سحر می‌گوید : « پسر لات شما مدام پاپیچ دختر من میشه. برای اینکه دخترم رو از دست پسرت نجات بدم راضی به این ازدواج هستم. شما قبلا از من برای ندیم خواستگاری کردین. الان میگم دخترمو میدم» آگاه نمی‌خواهد که سحر از ترس آبرو چنین تصمیمی بگیرد. او می‌گوید: « تا وقتی از سفر برگشتم خوب فکر کن و مطمئن شو» آگاه و جنک برای رفتن به سفر کاری آماده شده اند. آگاه از اینکه می‌خواهد خانه را ترک کند، خوشحال نیست و نگران خانواده اش است. شنیز و داملا از آگاه و جنک خداحافظی می‌کنند. جنک با مادرش رفتار سردی دارد و آرام می‌گوید : « با اون دختر (جمره) کاری نداشته باش» پس از رفتن مردان، نورتن به سرایدارها می‌گوید : « شنیز خانم فردا دکوراسیون خونه رو تغییر میدن. به شما نیازی نیست همتون فردا مرخص هستین. بجز جرن، اونو واسه کمک میخواد. جمره هم مرخصه. فردا وقت ام آر آی آقا ندیمه» جمره از این موضوع ام آر آی خبری ندارد.
صبح روز بعد، همگی بجز جرن بیرون می‌روند تا استانبول را بگردند. شنیز به جرن می‌گوید که برای پرو لباس عروس آماده شود. جمره و خانواده اش قدم زنان از مناظر لذت میبرد، اما فکرش پیش ندیم است. او پنهانی به جنک زنگ می‌زند و می‌پرسد : « مامانت همه ما رو مرخص کرده. گفته امروز ندیم ام آر آی داره. خیلی نگرانشم. میشه بپرسی ندیم واقعا وقت دکتر داره یا نه؟» جنک از پدرش میپرسد و آگاه در جواب می‌گوید که وقت دکتر ندیم هفته ی بعد است. جمره از پشت تلفن می‌شنود و بیشتر نگران می‌شود. او مطمئن است که شنیز نقشه ای دارد و برای همین همه را بیرون کرده است. جنک سعی دارد جمره را آرام کند اما جمره میخواهد به خانه برود و مواظب ندیم باشد. ناگهان سحر که به دخترش مشکوک شده، گوشی را میگیرد و به جنک می‌گوید: « دیگه به دختر من زنگ نزن. مزاحمش نشو.» بعد قَطع می‌کند و گوشی جمره را می‌شکند. او با عصبانیت به دخترش تیکه می اندازد. جمره از اینکه مادرش دچار سوتفاهم شده حرص می‌خورد اما نمی‌تواند چیزی بگوید. آگاه و جنک قرار است در یک مزایده‌ شرکت کنند ولی جنک برای اینکه جلوی مادرش را بگیرد سریعا دستور میدهد تا هواپیما را حاضر کنند. او با مادرش تماس می‌گیرد اما شنیز جواب نمیدهد.
آگاه وقتی متوجه می‌شود پسرش رفته، او نیز مزایده را ترک میکند. آگاه می‌فهمد که شنیز تمام بادیگارد ها را مرخص کرده از این رو استرس میگیرد. او می‌خواهد هرچه زودتر به خانه برگردد.
جمره پنهانی از خانواده اش جدا می‌شود تا به خانه برود. سحر و نریمان نمیتوانند جمره را پیدا کنند زیرا تلفن اش خاموش است. آنها نیز سوار اتوبوس می‌شوند تا برگردند.
جرن لباس عروس زیبایی پوشیده، آرایش کرده، گردنبند و حلقه ی الماسی که شنیز داده را انداخته است. او با غرور به آینه نگاه می‌کند و باخود می‌گوید: « دیگه بدبختی و بی پولی تموم شد. جرن کاراچای» جرن با خوشحالی به شنیز می‌گوید که واقعا سلیقه اش در انتخاب لباس عروس عالی است. او در مورد عروسی و زندگی پس از ازدواج رویا پردازی می‌کند. او می‌گوید که دوست دارد با شوهرش (جنک) در ویلای دیگری زندگی کنند. شنیز لبخند می‌زند و می‌گوید : « به نظر من شوهرت اصلا نمیخواد از این خونه بره» او سورپرایز دیگری برای جرن آماده کرده است. جرن را به طبقه بالا می‌برد و میگوید که چشم هایش را ببندد و کمی بعد باز کند. جرن پس از باز کردن چشم هایش با صحنه ای روبرو شده و خنده روی لب هایش خشک میشود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *