خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۵۵ + زیرنویس فارسی
سحر که در اتاقش مشغول جمع کردن چمدانش بود، به شنیدن آمدن جمره به حیاط میرود و فلشی که از گاوصندوق شنیز برداشته بود در اتاقش میافتد. جیوان که در خانه مانده در اتاق قدم میزند و چشم اش به فلش میافتد و برمیدارد.
ندیم با دیدن جمره و جنک بدحال شده و تشنج میکند و بیهوش میشود. جمره به کمک ندیم میدود. با سرو صدای جرن و جمره، آگاه سر میرسد. جمره میخواهد که ندیم را به اتاقش ببرند تا با تجهیزات پزشکی او را مداوا کند. آگاه به افرادش دستور میدهد که به جمره اجازه ورود دهند. در اتاق جمره آمپولی به ندیم تزریق میکند تا حالش خوب شود. او از بقیه درخواست میکند که از اتاق بیرون روند. آگاه و سحر بیرون میروند و آگاه میگوید: « عروسم کجاست؟ چرا بالای یر شوهرش نیست. صداش کن بیاد.
در حیاط داملا برادرش را سرزنش میکند زیرا با ازدواج ناگهانی او، خانواده شان درگیر شده اند. جرن به جنک چشم دوخته است و منتظر فرصت است تا با او صحبت کند. نریمان سعی دارد او را منصرف کند. پس از رفتن داملا، جرن نریمان را به خانه میفرستد تا بقیه را سرگرم کند. در این فاصله سحر که پایین آمده پنهانی به رفتار مشکوک دخترش جرن نگاه میکند. جرن سراغ جنک رفته و به او سیلی میزند. سحر نمیتواند حرف های آنها را بشنود اما رفتار جرن را میبیند و مشکوک میشود. جرن، جنک را تهدید میکند که همه چیز را به جمره خواهد گفت. اینکه از جنک حامله است را خواهد گفت و جمره دیگر با جنک نخواهند ماند. جنک پوزخندی میزند و میگوید: « مادرم تورو تا الان ساکت نگه داشته، پس از این به بعد هم سکوت میکنی. نریمان سراغ سحر میآید و جرن نیز به ویلا بازمیگردد. ناگهان سحر متوجه میشود که فلش از جیب اش افتاده و به خانه سرایداری میرود تا دنبالش بگردد. جیوان فلش را نگه میدارد و به مادرش نشان نمیدهد. سحر با خود میگوید: « اینا دارن یه چیزهایی پنهان میکنن. تا وقتی نفهمم چه خبره از اینجا نمیرم. سپس چمدانش را باز میکند.
ندیم بهوش میآید و جمره حالش را میپرسد ولی ندیم رویش را برمیگرداند و بی توجهی میکند. آگاه در اتاق را باز میکند و میخواهد که جمره از آنجا برود. جمره با جرن و نریمان روبرو میشود. جرن بابت ازدواج خواهرش با کنایه تبریک میگوید و نریمان چیزی نمیگوید و چپ چپ نگاه میکند. جمره به حیاط سراغ جنک میرود. جنک به حرف های جرن فکر میکند و از روزی که جمره موضوع جرن را بفهمد میترسد. جمره میگوید: « نتونستم با ندیم حرف بزنم و براش توضیح بدم. باید یه کاری کنیم. جنک توضیح میدهد که الان نباید برای ماندن اصرار کنند. زیرا که خوانواده اش را میشناسد و باید به آنها وقت بدهند. آگاه از تراس به جمره و جنک نگاه میکند که در حال رفتن هستند. شنیز که تمام مدت در اتاق زندانی شده بود، همه جا را بهم ریخته است. آگاه قفل در را باز میکند و داخل میشود. شنیز با حرص به آگاه میگوید که هرکاری کند نمیتواند پسرش را از او بگیرد.
شب میشود و شنیز به کمک خبرچین هایش جای جمره و جنک را پیدا میکند. آنها سوار یک قایق شده اند تا به مسافرت بروند. شنیز سوار قایق میشود و مینشیند تا با جمره صحبت کند. جنک آنها را تنها نمیگذارد. شنیز میگوید: « من مثل مادرت ساده نیستم. میدونم که بخاطر ندیم پسرم رو گول زدی و باهاش ازدواج کردی. ولی پسر احمق من اینو نمیبینه. برات یه پیشنهادی دارم. اگه فردا بری و طلاق بگیری هرچی بخوای بهت میدم. پول، جواهرات، کشتی تفریحی، یا ندیم؟ جمره میخندد و دست جنک را میگیرد. او میگوید که ازدواج شان واقعی است و همدیگر را دوست دارند. جنک دست مادرش را میگیرد تا او را از قایق بیرون کند. جمره با صدای بلند میگوید که قرار است فردا به مسافرت بروند. شنیز سوار ماشین شده و گریه میکند.
آگاه میداند که چرا ندیم با دیدن جمره و جنک بدحال شده است. او میداند که ندیم جمره را دوست میداشت. او به ندیم میگوید که دیگر باید جمره را فراموش کند یا قلبش را دور بیندازد. زیرا که بزودی قرار است پدر شود و ازدواج کرده است.
ندیم پس از رفتن آگاه، گریه میکند.