خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۱ + زیرنویس و دوبله

در روستای آنتاکیای ترکیه، خانواده ای فقیر در یک خانه ی کاهگلیِ دست ساز زندگی میکنند. خانواده تشکیل شده است از زنی بنام سحر که سه فرزند دارد و با مادرشوهرش (نریمان) زندگی میکند. سحر و نریمان در خانه بودند که ناگهان سنگی شیشه ی پنجره را میشکند و صدای داد و هوار از حیاط خانه می آید. زنی همراه پسرش که با دختر کوچک سحر (جرن) نامزد است، آمده. او با دشنام و نفرین از دست دختر بی بند و بار و هوس باز یعنی جرن می نالد و هدیه نامزدی را آورده تا پس بدهد و نامزدی را بهم بزند. سحر نیز به حیاط می آید و زن را بیرون می کند. او اعتقاد دارد که دخترش کاری نکرده و حلقه ی نامزدی را از دست دخترش میگیرد و به زن می دهد. اما ظاهرا جرن با پسر از قبل برای این جدایی هماهنگ کرده و با سر به او علامت می دهد. سپس به خانه می رود و به مادربزرگش میگوید که وظیفه ام را انجام دادم و بقیه کار با توست. نریمان خوشحال میشود و به سراغ سحر میرود و میگوید: { حالا که نامزدی این دختر هم بهم خورد دیگه بهونه ای نداری. بیا بریم استانبول زندگی کنیم.. ببین خدا به روی ما نگاه کرده اما تو قبول نمیکنی. این آقای آگاه کاراچای از همشری خودمونه و دستش تو کار خیره. تو یه خونه مثل کاخ زندگی میکنه. به آینده بچه ها فکر کن} سحر همچنان مخالف رفتن است و میگوید که شغل دختر بزرگش (جمره) همینجاست و در بیمارستان پرستار است. زنی بنام نورتن از استانبول به گوشی تلفن نریمان زنگ میزند و از نریمان حساب پس میگیرد. او سر خدمتکار خانه ی کاراچای است و به دستور آقا آگاه به دنبال دختری ست که همشری و سر به زیر باشد تا با برادرزاده اش ازدواج کند. نریمان به نورتن میگوید که ما خانواده عروس هستیم و شما باید برای گرفتن جواب مثبت صبر کنید. با اینکه یک ماه از پیشنهاد نورتن گذشته است، همچنان سحر نمیخواهد خانه ی آب و اجدادی اش را رها کند.
ندیم نام برادرزاده ی آگاه است و به دلایلی بیمار شده و روی ویلچر می نشیند. او کلمه ها را به سختی به زبان می آورد و پرستاری دارد. پرستار در اتاق ندیم بود که ناگهان دکمه های لباس خودش را باز و موهایش را پریشان میکند. او تظاهر به جیغ زدن میکند و به اتاق آگاه می رود و جوری رفتار میکند که انگار ندیم قصد تجاوز به او داشته است. آگاه به سمت کامپیوترش می رود و از دوربین مخفی ای که در اتاق ندیم بود تمام کارهای پرستار را می بیند. پرستار که قصد اخاذی از آگاه را داشت، نقشه اش نقش بر آب می شود. سپس التماس می کند که کاری با او نداشته باشد اما آگاه او را به دست نگهبانانش می سپارد. همسر آگاه زنی زیبا به نام شنیز است که وجود ندیم در خانه او را آزار میدهد و به بهانه ی درمان ندیم در لندن می خواهد از شرش خلاص شود. اما آگاه راضی نیست و میگوید که برادرش هنگام مرگ، ندیم را به امانت سپرده و نمی تواند اورا تنها بگذارد. آگاه در حالی که گُر گرفته فریاد میزند:{ بعد از من کی میخواد مراقب ندیم باشه؟ اونو به کی بسپرم؟ به دخترم که شغلش فقط خرج کردن پولای منه و فقط با گوشیه؟ یا به پسرم که توی آمریکا عشق و حال میکنه؟} شنیز و آگاه دو فرزند دارند اما آگاه بیشتر از همه حواسش به برادرزاده اش است.
جرن از طریق مادربزرگش خبردار میشود که اینک بهانه ی مادرش برای ماندن، شغل جمره است. او به راه چاره ی دیگری می اندیشد تا از آن زندگی نکبت خلاص شود. هم چنین او گمان می کند که در استانبول قرار است با پسر آگاه ازدواج کرده و ثروتمند شود. اما مادربزرگش به او نگفته که در واقع آگاه دنبال دختری برای برادرزاده ی معلولش است. جمره به خانه می آید و مادرش می گوید که بار دیگر مجبور است شیفت شب در بیمارستان بماند. گویا جرن از واقعیت خبر دارد و می داند که جمره بجای کشیک جای دیگری می رود…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *