خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 339
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 339 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
دمیر به امید میگوید که دیگر امید به زندگی دارد و میخواهد کنار او زندگی کند. امید میگوید که شاید زلیخا قبول نکند، اما دمیر میگوید که او قبول میکند زیرا خودش قبل از او چنین درخواستی کرده بود و آنها با هم زندگی مشترکی ندارند. سپس میگوید که زلیخا در عمارت خواهد ماند و چیزی در زندگی او تغییر نخواهد کرد. بختیار در بیمارستان روزنامه را میخواند و اطلاعیه دمیر را میبیند. او سریع به سمت دفتر فکرت می رود و از او در مورد آن اطلاعیه صحبت میکند. او متوجه می شود که فکرت پسر عدنان است و در این مدت این موضوع را از او پنهان کرده بود و بابت این قضیه با فکرت دعوا میکند. او از فکرت میخواهد که دست از این انتقام بردارد و این راه به جایی ختم نمی شود. اما فکرت به حرف او گوش نمیدهد. مژگان در خیابان راه می رود و با ناراحتی به حرفهای شب قبل فکرت فکر میکند. او دم خانه امید می رود تا با امید درد و دل کند، اما کسی در را باز نمیکند. همسایه امید میگوید که او صبح به همراه یک چمدان با دمیر بیرون رفته است. مژگان متعجب می شود. دمیر و امید کنار دریا راه می روند. دمیر از رویاهای آینده خود با امید صحبت میکند.او میگوید که بچه ها پیش زلیخا میمانند اما هروقت بخواهند میتوانند به عمارت او و امید بیایند. امید از اینکه دمیر میخواهد برای خودشان یک عمارت دیگر بسازد ذوق میکند. سودا و زلیخا به چکوراوا برمیگردند. زلیخا حرفهای زن حسین را برای ثانیه تعریف میکند. ثانیه میگوید که شاید آن زن و بچه ارتباطی با این قضیه نداشته باشند و او بچه عدنان نباشد، اما زلیخا مطمئن است که این قضیه حقیقت دارد و آن بچه عدنان بوده است. ثانیه از این قضیه ناراحت می شود. در شرکت، تکین متوجه تغییر رفتار چتین شده و حس میکند که او مشکلی دارد. او میخواهد که با چتین حرف بزند. چتین به روی تکین می آورد که حرفهای او و فکرت را شنیده و موضوع را میداند. تکین با چتین درد و دل کرده و میگوید که گویا مشکلات خانواده او و خانواده عدنان تمامی ندارد. زلیخا برای انجام کارهایی به شرکت می رود. او در حال بررسی اسناد است که متوجه می شود خیلی از سندها که قبلا به اسم عدنان بوده، به اسم لیلا شده است. او با تعجب در این مورد از ارجان سوال میکند. ارجان با نگرانی و ترس توضیح میدهد که دمیر نسبت به ایلماز نگران بوده و این کار را کرده است. زلیخا دیگری چیزی نمیگوید و مشغول کار می شود. هنگامی که زلیخا از اتاق بیرون می رود، در سالن شرکت فکرت را میبیند که به سمت یک دیوار رفته و یک تابلو را برمیدارد و سریع بیرون می رود. زلیخا از اینکه فکرت را در شرکت خودشان میبیند متعجب می شود و دلیل آمدن پنهانی او را نمیفهمد. زلیخا نیز دنبال او می دود و با ماشین فکرت را تعقیب میکند. فکرت در جاده متوجه می شود که زلیخا او را تعقیب میکند. او سعی میکند از راه فرعی برود تا زلیخا او را پیدا نکند. زلیخا در مسیر خاکی میگردد و ماشین فکرت را میبیند. او پیاده شده و به سمت ماشین می رود. ناگهان فکرت ای پشت درخت بیرون آمده و زلیخا را به دیوار میچسباند و با عصبانیت از او سوال میکند که چرا او را تعقیب میکند. زلیخا شوکه می شود. در این حین یک راهزن که ماشین زلیخا را میبیند، سوار شده و ماشین را می دزدد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 339 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 340 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.