خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب قسمت 72
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 72 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
صمد و آلپ با دیدن عکسهای امآرآی متوجه میشوند که کبد بچه مشکلی دارد.
ایلول به علی میگوید :«کل عمرم همیشه ترسیده ام که مثل مادرم شوم.برای همین نمی خواستم بچه دار شوم که چیزهایی که من کشیده ام،بچه ام نکشد…من میدانم تو چقدر بچه را دوست داری و میخواهم آرزوست براورده شود.» علی میگوید:« من فقط از تو بچه میخواهم نه از زن دیگری.. اما اگر تو نمی خواهی ،من هم بی خیالش میشوم. دیگر حرف جدایی را نزنی…»
سینان و سلطان با دو سه نفر زن در کافه ای نشسته و صحبت میکنند.سلطان میرود که مشروب بیاورد او ایپک را میبیند که مست است.
در بیمارستان، آغوز در حال انجام عمل است و به اوزگه میگوید که از ایپک خبری بگیرد، ولی ایپک متوجه نشود که از طرف او خبر میگیرد.اوزگه بعد از صحبت میگوید که ایپک نگفت کجا است، ولی از اطرافش سرو صداهایی میآمد. آغوز حدس می زند که او برای خوشگذرانی رفته است.
ایلول وعلی درباره مشکل بچه با پدر و مادر او صحبت میکنند. ایلول میگوید:« برای نحات شما باید بچه را در بیاوریم.» زن قبول نمی کند.شوهرش میگوید:« من بچه ای را که باعث مرگ زنم شود، نمی خواهم.» ایلول به زن میگوید:« بچه ای که مادر نداشته باشد خیلی رنج و سختی میکشد. بعدها میتوانی دوباره بچه دار شوی.» زن با التماس میخواهد که راه حلی پیدا کنند.
ایپک مست شده و با سلطان حرف میزند. او درباره ابنکه وقتی کسی خواهر بزرگتری دارد، همه او را با خواهرش مقایسه میکنند، صبحت میکند. سپس میخواهد برود که سلطان میگوید :«حالت خوب نیست، من تو را میرسانم.»
دکتر ها پرونده پزشکی را بررسی میکنند و پس از مشورت زیاد، راهی برای آن پیشنهاد میکنند کهریسک دارد، یا هر دو زنده میمانند یا هر دو میمیرند.
عمل شروع میشود. جنین را در شکم مادر عمل میکنند. آنها موفق میشوند که هر دو را زنده نگه دارند. بعد از این که آن زن حاضر شد بخاطر بچه اش فداکاری کند، علی دوباره با ایلول صحبت میکند و میگوید :« تو یک مادر عالی خواهی شد و بچه ما خوشبخت میشود.» ایلول دلگرمی میگیرد و قبول میکند.
ایپک صبح بیدار میشود و میبیند که در خانه و رختخواب دیگری است و نمیداند کجاست.سپس سلطان را میبیند که صبحانه درست میکند. او خیلی ناراحت میشود و لباس میپوشد که برود.
او به سلطان میگوید :« بگو که بین ما هیچ اتفاقی نیفتاده است.»
سلطان میگوید:« اگر گفتنش حالت را خوب میکند، میگویم ولی…» ایپک میگوید :«ولی نگو…»
سلطان یادش میآید که بعد از آمدن به خانه اش،ایپک روی مبل می افتد و سلطان او را بغل کرده و به اتاق خودش میبرد و لباسهایش را عوض میکند و صحنهسازی میکند. سپس بیرون میرود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 72 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ضربان قلب قسمت 73 مراجعه فرمایید .
برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم