خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 240

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 240 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 240

میران حرف ریان را باور ندارد و با بغض می گوید «تو الان به خاطر این که من سراغ فسون نرم یه دروغ بزرگ بهم گفتی! » و سوار ماشینش می شود. ریان هم خودش را با عجله سوار ماشین می کند و با گریه توضیح می دهد: «منم اولش باور نکردم اما همه دکترا یه چیزو میگن میران… » میران با اعصابی خراب ماشین را نگه میدارد و فورا به آزرا زنگ می زند تا خودش را برساند. او وقتی حقیقت را از زبان آزرا هم می شنود، در حالی که نفسش بند آمده به گوشه ای می رود و روی زمین می افتد. ریان به سمتش می رود و در آغوشش می گیرد. میران رو به آسمان کرده و فریاد می زند: «چرا؟ چرا من؟ این تاوان کارامه؟ » و بعد با چشمان گریان از ریان می خواهد فورا به بیمارستان بروند تا امید را سقط کنند. ریان با عصبانیت می گوید:«من نمیتونم از بچه مون بگذرم میران. تو چطور میتونی؟ » میران می گوید:«این کار تو خودخواهیه. با رفتنت فکر میکنی منو امید میتونیم دووم بیاریم ؟» و بعد ریان را به سمت پل می برد و می گوید:«اون کاری که تو میخوای با ما بکنی مثل اینه که هرسه تامون همین الان از این پل خودمون رو پایین بیندازیم ریان. میفهمی؟ » ریان با گریه او را در آغوش می گیرد و می گوید:«نجاتمون بده میران. مثل اون دفعه این بار هم قول بده که نجاتمون میدی… »
شیدا از طرف جهان گوشی ای به دست یارن می رساند. فسون این را متوجه می شود و با عصبانیت با یارن برخورد می کند. فیرات پایین می رود و مقابل فسون می ایستد تا یارن را اذیت نکند. یارن وقتی می بیند زینب به آنها نگاه می کند، برای تشکر از فیرات خودش را در آغوش او می اندازد!
میران ریان را به خانه می رساند و می خواباند. بعد به اتاق امید می رود و با گریه به اسباب بازی ها و لباس های او دست می کشد. بعد هم دفتر خاطرات ریان را پیدا می کند که در ان از این روزها و این که آیا می تواند امید را برای یک بار هم شده در آغوش بگیرد یا نه نوشته… میران بیشتر گریه می کند و از خانه بیرون می زند. او با آزرا تماس می گیرد. آزرا بدون این که بداند در مورد این که مسومیت فسون باعث این بیماری ریان شده به میران می گوید. میران با عصبانیت بیشتری گوشی را قطع می کند و این بار سوار ماشین شده و به سمت عمارت اصلان بی می رود. او اسلحه را به سمت فسون می گیرد و می گوید: «میخوام بکشمت اما نمیتونم چون به ریان قول دادم.. تو چجور آدمی هستی که باعث مرگ بچه م شدی و زنم رو تو بستر مرگ گذاشتی؟ » بعد هم چند تیر هوایی در می کند و با نفرت می گوید:«درست روزی که بچه م به دنیا بیاد، تقاص کارهات رو پس میدی فسون! » او به سمت خانه که می رود طاقت نمی آورد و دوباره سوار ماشین شده و به سمت خانه ی عزیزه می رود. هازار هم که حال آشفته او را دیده تعقیبش می کند و وقتی می بیند میران به در خانه عزیزه رفته و او را در آغوش گرفته، با عصبانیت آنجا را ترک می کند. میران سر روی زانوی عزیزه می گذارد و با گریه می گوید: «مامانبزرگ کمکم کن… درست مثل گذشته که بهم میگفتی همه چیز میگذره بازم بگو…ریان نباشه منم نیستم… » عزیزه با بغض او را نوازش می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 240 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 241 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *