خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 324

در این مطلب خلاصه قسمت 324 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 324

سلیم برای تخلیه ناراحتی اش همراه جمیل به جنگل می رود و به بطری های شیشه ای شلیک می کند. او به جمیل می گوید:« می دونی برادر داشتن بدترین چیز دنیاست. نه می تونی نگهش داری و نه می تونی دور بندازیش. در واقع خانواده و زندگی هم همینجورین. مگه من خواستم به دنیا بیام؟ اگه ازم می پرسیدن می گفتم نمی خوام به دنیا بیام یکی دیگه جای من زندگی کنه و دردایی که من کشیدمو بکشه.» او که کمی مست است از جمیل می خواهد که به بطری ها شلیک کند و جمیل که بلد نیست می گوید نمی تواند. سلیم به طرف او اسلحه می کشد و فریاد می زند که شلیک کند. جمیل هم به ناچار با گریه چند گلوله به طرف بطری ها شلیک می کند. بعد از این قضیه سلیم به خانه برمی گردد.
جومالی در اتاق کار ادریس نشسته و به خواسته ی چاعتای فکر می کند. چاعتای از او خواسته بود که در ازای گرفتن سندها اگدای را بکشد.
شب یاماچ بعد از مدتها به خانه می آید. او در حیاط خانه بخشی از خاطرات کودکی اش را به یاد می آورد و با بغض و تردید وارد خانه می شود. زنها در خانه ی سعادت شام می خورند و سلطان و سلیم و جومالی و یاماچ سر میز شام می نشینند و بدون اینکه به صورت هم نگاه کنند مشغول غذا خوردن می شوند. سلیم طاقتش تمام می شود و شروع به متلک انداختن می کند و رو به یاماچ می گوید:« تو با چه رویی اومدی اینجا؟» جومالی هم از سلطان می پرسد که هدفش از این کار چیست؟ سلطان می گوید:« ما همیشه سر این میز نشستیم. هم وقتی قهرمان مرد، هم وقتی سنا مرد و هم وقتی که ادریس مرد. این سفره برای غذا خوردن نیست برای اینه که خانوادمون رو به یاد بیاریم. من شماها رو بزرگ کردم و سر این سفره نشوندم. بیرون از این خونه هرغلطی می کنین بکنین اما همتون سر ساعت هشت باید سر این میز بشینید.» همه سکوت می کنند و به غذا خوردن ادامه می دهند. از طرفی سر میز شام اردنتها ثریا و اولگا مدام سر چیزهای بی اهمیت و مسخره به هم متلک می گویند و چاعتای و اگدای هم سعی دارند بخاطر اتفاقات بدی که اخیرا در شرکت افتاده یکدیگر را مقصر نشان دهند.
بعد از شام وقتی که جومالی در اتاق و سلطان در آشپزخانه است، سلیم با بغض به یاماچ می گوید:« من یه بابا داشتم که خیلی ازش متنفر بودم، خیلی با هم دعوا می کردیم، خیلی دوسش داشتم. از همتون بیشتر من دوسش داشتم. تو دعوای منو ازم گرفتی و حالا من فقط با خودم دعوا می کنم. یاماچ چرا بابامو ازم گرفتی؟» یاماچ هم گریه اش می گیرد و کم کم لحن سلیم جدی تر و عصبانی تر می شود و سوالش را باز هم تکرار می کند. یاماچ جوابی ندارد. سلیم از سلطان می خواهد که پیش زنها برود و خودش هم به اتاق ادریس می رود و هفت تیر او را برمی دارد و سر میز می آورد و رو به روی یاماچ می نشیند و درحالی که یک گلوله در هفت تیر می گذارد به یاماچ می گوید:« اینکه اسلحتو به سمت ادریس کوچوالی بگیری و بهش شلیک کنی کار سختیه. من بودم نمی تونستم انجام بدم. تو چجوری اون کارو کردی؟» او اسلحه را روی سرش می گذارد و شلیک می کند. این کارش یاماچ را خیلی به هم می ریزد. سلیم این بار هفت تیر را برای یاماچ پر می کند اما دور از چشم او تیری که داخل اسلحه گذاشته را خارج می کند و اسلحه ی خالی را به دست یاماچ می دهد. یاماچ هفت تیر را روی گلویش می گذارد و دوسه بار پشت سر هم شلیک می کند. سلیم به زور هفت تیر را از دست او می گیرد و یاماچ گریه کنان می گوید:« تو با خودت چی فکر کردی؟ من به بابام شلیک کردم به خودم نمی تونم شلیک کنم؟ مگه بابام به وقتش به تو نگفت از خانوادت محافظت کن به هرقیمتی؟ تو چیکار کردی خانوادتو نفروختی؟ ولی من محافظت کردم. تو می تونستی برای محافظت از خانواده به پدرت شلیک کنی؟ من شلیک کردم.» او هفت تیر را برمی دارد و به طرف عکس ادریس می رود و می گوید:« بابا بهشون بگو مگه من محافظت نکردم؟» سلیم که گریه اش گرفته هفت تیر را از او مگیرد و او را بغل می کند. یاماچ ناله کنان در آغوش سلیم خوابش می برد.
جومالی طبق قراری که با چاعتای گذاشته اگدای را از لحظه ی خروج از شرکت تعقیب می کند و به کمک متین و بچه های محله ماشین او را محاصره می کند. چاعتای در اتاق کارش از طریق پهبادهایش این صحنه را تماشا می کند. جومالی وقتی که درماشین اگدای را باز می کند چهره اش متعجب و درهم می شود. کمی بعد او بمبی داخل ماشین می اندازد و آن را منفجر می کند. چاعتای از جنک می خواهد که صحنه را بررسی کند و مطمئن شود که کار به درستی انجام شده است.
جمیل که از طرف چاعتای مامور شده به سلیم نزدیک شود و در فرصت مناسبی کارش را تمام کند با چاعتای تماس می گیرد و می گوید:« کم مونده بود کارشو تموم کنم اما نکردم. ازم راضی هستید؟» چاعتای می گوید:« خوب کردید هنوز اقدامی نکردید. خیلی ازتون راضیم.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 324 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 325 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *