خلاصه داستان سریال هدیه قسمت ۶ + زیرنویس و دوبله

LJHjY0F83F8
اورهان در خانه خود کارتون وسایل پدرش را بیرون آورده و باز میکند. او تابلویی کوچک داخل کارتون میبیند. سپس دفتر خاطرات پدرش را میبیند، که داخل آن از تعقیب یک نفر و تهدید کردن او نسبت به کنار گذاشتن تحقیق روی گوبکلی تپه صحبت کرده است. اورهان آشفته شده و با استاد اونر تماس میگیرد. استاد اونر حرفهای پدرش را تایید کرده و به او میگوید که خانواده اش در اثر تصادف نمرده و در واقع کشته شده اند‌. اورهان یاد صحنه هایی که هنگام دست روی زمین گذاشتن دیده بود، می افتد و عصبی می شود. او کارتون وسایل را روی زمین پرت میکند. از داخل کارتون،یک نوار کاست بیرون می افتد. اورهان کاست را گوش داده و فقط حرفهای نا مفهومی را می شنود. او پیش یکی دیگر از اساتید می رود، و تابلو را به او نشان میدهد. استاد، داستانی در مرود شاه مران تعریف میکند که مرتبط با زنی است که وارد غار آنها می شود و با قول اینکه جایش مشخص نشود، بیرون می آید. اما، دوستش به او خیانت میکند و باعث مرگ آن زن می شود. ولی آن زن نامیرا است و روح او به دختر او می‌رسد. این داستان تداعی زندگی زهره و عطیه است. اورهان سپس نوار کاست را برای او پخش میکند. استاد میگوید که اینها اعداد رمزی هستند و عددها را برای اورهان میخواند و او نیز یادداشت میکند.
در غسالخانه، زهره را شستشو داده و آماده تشییع جنازه میکنند. عطیه از مادرش علت پنهان کردن مادر بزرگش را میپرسد. او میگوید که این کار را بخاطر محافظت از او انجام داده است، و علت نفرتش از مادرش،این بوده که مسبب مرگ پدرش و از هم پاشیدن خانواده شان بوده. از نظر او مادرش باعث مرگ خیلی ها شده است و اگر عطیه نیز در آن مسیر برود، مرگ‌های زیادی اتفاق خواهد افتاد.
اوزان پیش پدرش می رود. پدرش از او انتظار دارد که اوزان سراغ عطیه رفته و هرطور شده باید با او ازدواج کند. اوزان علت اصرار پدرش را نمی‌فهمد.
پلیس ها به خانه اورهان رفته و او را به جرم دزدیدن آثار باستانی دستگیر می کنند. اورهان کلافه شده و میگوید که به او تهمت زده اند. عطیه در بازداشتگاه به ملاقات او رفته و به او اطمینان میدهد که پیگیر ماجرای پدر او و علت تهدید است.
اورهان، کاغذ اعداد را بیرون آورده و نگاه میکند. در سلول بغلی او، مردی پریشان است و شروع به خواندن معنی آیاتی از قرآن میکند. او تا صبح جملاتش را تکرار می‌کند.‌ اورهان از دست او کلافه می شود . آن مرد میگوید که آن جملات شماره آیاتی است که در کاغذ اورهان دیده است. اورهان شوکه شده و دوباره به دقت معانی را از او می‌پرسد ، و متوجه می شود که در مورد زندگی و مرگ و زندگی دوباره صحبت شده است.
عطیه به خانه رفته و درحال تحقیق در مورد علت مرگ خانواده اورهان است. اوزان با دسته گلی به خانه او آمده و از عطیه میخواهد که با او ازدواج کند و سعی دارد هرکاری را که عطیه می‌خواهد برایش انجام دهد. عطیه سعی میکند دوستانه او را متوجه کند که آنها مناسب یکدیگر نیستند.
جانسو بعد از رابطه با اوزان، خیلی به هم ریخته است و تصمیم دارد این ماجرا را به عطیه بگوید. اما اوزان او را تهدید میکند.
شب، عطیه بعد از تحقیق زیاد در مورد تصادف خانواده اورهان، نام فردی را که شاهد تصادف بوده پیدا میکند. او صبح به مسجد برای پیدا کردن آن فرد می رود. او در مورد تصادف سوال میکند، اما مرد چیزی نمی‌گوید. عطیه دستش را روی شانه آن مرد میگذارد و ناگهان صحنه های تصادف را میبیند، و متوجه می شود که خواهر یک ساله اورهان در تصادف نمرده و پلیس آن را گرفته است. او شوکه می شود ولی هرچه از آن مرد سوال میکند، آن مرد ترسیده و جوابی نمی‌دهد.
اورهان بعد از رفع اتهام آزاد شده و به خانه برمی‌گردد. عطیه با پریشانی پیش او رفته و خبر میدهد که خواهر او زنده است. اورهان شوکه شده و نمی‌تواند قبول کند. عطیه او را بغل میکند و او را می‌بوسد. اورهان ناگهان کنار کشیده و فکر میکند که عطیه از روی ترحم این کار را کرده است.
پدر اوزان در اتاق خود روی زمین دراز کشیده و تمرکز کرده است، سپس بلند می شود و به صفحه تلویزیون که شبیه گردنبند عطیه است خیره می شود و حالتی مانند هیپنوتیزم پیدا میکند.
شب، جانسو در خانه روی تخت نشسته و عکسهای خانوادگی را روی تخت ریخته و گریه میکند. عطیه به خانه رفته، و از دیدن او متعجب می شود. جانسو با گریه سعی دارد در مورد اشتباهش به عطیه بگوید. عطیه سعی دارد او را آرام کند و عکس روزی را که جانسو به خانواده آنها آمد را به او نشان میدهد. او ناگهان از دیدن عکس به ذهنش می رسد که جانسو خواهر اورهان است،و شوکه می شود.
اورهان نیمه شب به قبرستان رفته و قبر خواهرش را میکند و به جای جنازه، عروسک داخل آن پیدا میکند. او عصبانی شده و فریاد می زند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *