خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۱۱ + زیرنویس و دوبله
کرم و پدرش وارد شرکت شدند. تمام بادیگارد ها رو به روی اتاق آگاه ایستاده اند. آگاه به آنها اجازه ورود میدهد. پدر کرم به آگاه میگوید که جنک، کرم را زده است. آگاه سر و صورت کرم را بررسی میکند و میگوید:{حال و روز پسرت، نتیجه ی کارهای خودشه. پسر تو راه دختر منو بسته و رانندشو ۹نفری کتک زده. تو اول برو ادب و جوانمردی به پسرت یاد بده.} پدر کرم که کفری شده، میگوید که آگاه بخاطر یک راننده زیادی تند رفتار میکند. و بهتر است دوستی های گذشته را به یاد بیاورد. آگاه پای حرفش می ایستد و آن هارا بیرون میکند. پدر کرم از اینکه غرورش له شده ، عصبانی ست و به فکر تلافی کردن است..
چمره به اتاق ندیم میرود و آلبوم عکس های خانوادگی ندیم را باز میکند. ندیم پدر و مادر خود را از دست داده و با دیدن مادرش کلمه مادر را به زبان می آورد و گریه میکند. جمره که میبینید ندیم ناراحت شده، آلبوم را میبندد و به او میگوید که امروز یک سوپرایز برایش دارد. جمره دو نفر فیزیوتراپ آورده تا ندیم در آب تمرین فیزیوتراپی انجام دهد. نورتن با دیدن آنها، به جمره تذکر میدهد که نمی توان خودسرانه و بدون اجازه رئیس، از این کارها بکند. اما جمره اعلام میکند که به اجازه رئیس نیازی ندارد و تمام مسئولیت ندیم با اوست. جمره به همراه ندیم و فیزیوتراپ ها به طبقه منفی یک میروند و جلوی استخر جرن و جنک را میبینند. جنک از این که ندیم را دیده، دوباره دست و پایش را گم میکند. ندیم به سختی دستش را بلند میکند تا با او دست بدهد. اما جنک از کنارش رد میشود و میرود. ندیم به سختی در حالی که تمام بدنش میلرزد فریاد میزند:{ نرو}. جنک می ایستد و به یاد دوران کودکی اش می افتد :{ ندیم هشت سالش بود که با دستان کوچکش از لبه ی پنجره گرفته و نزدیک است به زمین پرت بشود. او از جنک کمک میخواست اما جنک هیچکاری نکرده و ندیم به حیاط می افتد} ندیم از آن زمان روی ویلچر مینشیند. جنک بخاطر آن اتفاق خود را مقصر میداند و از آن زمان با ندیم صحبت نکرده است. جمره که قضیه را نمیداند به سمت جنک میرود و میگوید :{ تو چه آدم بی احساسی هستی!! ندیدی چطور دستش رو برات بلند کرد و با زجر و سختی گفت که نرو. تو از یه آدم مریض که روی ویلچر نشسته میترسی و ازش دوری میکنی؟ تو یه ترسویی} جنک با شنیدن این حرف ها اعصابش خراب میشود و با همان حوله ای که به تن داشت از خانه بیرون میرود. شنیز که بوسیله نورتن از دکتر آوردن جمره خبر دار شده است، به طبقه پایین میرود و پسرش را میبیند که با حوله بیرون میرود. شنیز به سمت جنک میدود و به التماس میگوید به خودت بیا. جنک سوار ماشین میشود و به التماس های مادرش توجهی نمیکند و با همان وضعیت بیرون میرود. شنیز زمین می افتد و گریه میکند. او به محافظ ها دستور میدهد که این اتفاق را به آگاه خبر ندهند.
فیزیوتراپ ها داخل استخر میروند و ندیم را بصورت خوابیده در آب آماده میکنند. جمره با لبخند ندیم را تشویق میکند که پاهایش را تکان دهد. ندیم با تشویق جمره، در آب تکان میخورد و سعی میکند پایش را تکان دهد. چند دقیقه بعد شنیز پایین می آید و ندیم با دیدن او، دست از تلاش برمیدارد. نشیز حالش بد میشود و به بالا بازمیگردد. او فهمیده که ندیم در حال خوب شدن است و رنگ از رخش پریده است.
جنک با حوله به خیابان میرود و همه از او عکس و ویدیو میگیرند. جیوان به مدرسه ی داملا میرود تا تبلت اش را ببرد. تمام افراد پولدار و مشهور در آن مدرسه درس می خوانند. داملا سر میز ناهارخوری با دوستانش نشسته که جیوان تبلت را تحویل میدهد و میرود. دوستان داملا از خوش تیپی جیوان تعریف میکنند. آنها عقیده دارند جیوان از دوست پسر قبلی داملا هم بهتر است. داملا خنده اش میگیرد و مسخره میکند. پدر کرم، آدم اجیر کرده تا به جیوان نزدیک شود و نقشه ای برای آگاه کشیده است.
سحر در حیاط به گل ها آب میدهد و با گل زنبق که از گل های شهرشان است، مواجه میشود. او با گل صحبت میکند و نوازشش میکند تا اینکه آگاه می آید و اورا میبیند. آگاه از او بخاطر تهمتی که به دخترش زده عذرخواهی میکند. او میگوید که راجب جمره تحقیق کرده و درموردش اشتباه قضاوت کرده بوده، از این رو معذرت میخواهد.
جرن به ناچار سینی چای زعفران را به اتاق ندیم میبرد زیرا جمره نیست. جرن به ندیم نگاه میکند و میگوید که پنج میلیون که هیچ، اگر پنجاه میلیون هم بدهند زن تو نمیشوم. او لیوان را جلوی ندیم میگیرد که ندیم آن را بگیرد. اما وقتی ندیم جلو میآید، جرن آن را روی زمین می اندازد و ندیم را بخاطر اینکه روی ویلچر است، مسخره میکند. سپس به او میگوید چقدر زشتی. جمره پشت در تمام حرف های جرن را میشنود و داخل اتاق شده و به جرن سیلی میزند. او میگوید :{ زشت تویی. زشت قلب سیاه توئه که قراره بخاطرش همیشه تنها بمونی.تو ندیم رو تحقیر میکنی اما اتفاقی که برای اون افتاده ممکنه برای تو هم بیوفته.} جمره جرن را مجبور میکند که از ندیم عذرخواهی کند. پس از رفتن جرن، ندیم به سختی میگوید که من زشتم؟ جمره که چشمانش پر از اشک است میگوید :اصلا، تو زیباترین انسانی هستی که بابحال دیده ام. سپس نزد آگاه میرود و در مورد اتفاقی که برای ندیم افتاده سوال میکند. آگاه توضیح میدهد که در کودکی در حین بازی از پنجره افتاده است.