خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن (عشق مشروط) قسمت 129

همراهان عزیز با سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 129 همراه شما هستیم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 2

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 129

آیدان به انگین می گوید برای این که سرکان احساس پدر بودن بکند باید با کیراز وقت بیشتری بگذراند. به خاطر همین هم انگین را همراه جان به سمت سرکان که مشغول کار کردن است می فرستد. انگین با صدای بلند می گوید: «سرکان نمیدونی پدر بودن چه حس خوبی داره. هرروز خدارو به خاطر این که پدر این وروجکم شکر میکنم! » همان موقع کیراز می آید و سرکان با دیدن بند کفش او که باز است خم می شود و ان را می بندد. ایدان با دیدن این صحنه حسابی ذوق می کند! کیراز که متوجه شده سرکان کمی توی فکر است می گوید: «تو انگار یکم ناراحتی؟ من وقتی میخوام ناراحتیارو کنار بزنم از این در بیرون میام. » و یک در خیالی روی هوا می کشد و بعد می گوید: «داره ازت خوشم میاد سرکان بولات. »
ادا به ایتالیایی ها طراحی منظره ی هتل را نشان می دهد. نماینده ی این کار به ادا می گوید: «طرحاتون واقعا عالیه. اگه قبول کنن اولین ترکی میشین که تونسته طراحی قصرهای ایتالیایی رو انجام بده. فقط میدونین که این کار یه سرمایه بزرگ میخواد. » همان موقع سرکان که حرف های آنها را شنیده جلو می رود و می گوید که ادا شریک او در شرکت است و نیازی به سرمایه گذار نیست. مرد که از دیدن سرکان خیلی ذوق کرده می گوید: «پس شما قراره با هم این پروژه رو ارائه بدین؟ » سرکان و ادا نگاهی به هم می اندازند و این را تایید می کنند.
آیدان برای این که حضانت کیراز را بگیرد به کمال که در دانشکده حقوق خوانده زنگ میزند و از او کمک می خواهد. کمال ابتدا می گوید: «منم گفتم دلت برام تنگ شده و زنگ زدی. در ثانی میدونی که من خیلی وقته وکالت رو کنار گذاشتم. » اما آیدان به هر طریق او را راضی می کند. بعد هم با دنیز صحبت می کند تا یک جشن تولد خیلی بزرگ برای کیراز بگیرند و پینا را هم به خانه ادا می فرستد تا جاسوسی کند و ببیند آیفر و ملو برای جشن تولد کیراز چه چیزهایی تدارک دیده اند تا بهتر آن را فراهم کند! پینا هم همین کار را می کند اما او که موقع دروغ گفتن سکسکه میگیرد، با دیدن کرم که زود متوجه دروغ او می شود صحنه را ترک می کند!
ادا کمی به خاطر ارائه این پروژه ایتالیایی استرس دارد چون رقیب سرسختی دارد. سرکان که به او ایمان دارد سعی می کند تحریکش کند تا برنده ی پروژه بشود و ادا در بهترین حالت پروژه را ارائه می دهد که حتی سرکان هم اعتراف می کند که بهترین ارائه عمرش را دیده. همان موقع نماینده ایتالیایی ها هم از ادا و سرکان برای شام دعوت می کند. سرکان هم قبل از این که ادا جوابی بدهد قبول می کند.
ادا برای شام شب آماده شده و کیراز را در آغوش گرفته و او را می بوسد. سرکان از پشت سر صدای خنده ی هردوی انها را می شنود و لبخند می زند که بوراک سر میرسد و لبخند سرکان هم محو می شود. او هم جلو می رود تا با ادا برای شام بروند. نماینده و همسرش به ادا و سرکان می گویند که از دور مثل مجنون ها دیده می شوند اما هردوی آنها می گویند که فقط شریک کاری هستند. آخر شب مرد حسابی از طراحی های فوق العاده ادا تشکر می کند و سرکان می گوید: «درسته، ادا یه حرفی داره که موقع فارق التحصیلیش زد، این که چیزی که درون منه خیلی بیشتره. » ادا با تعجب به او خیره می شود و می پرسد: «تو از کجا میدونی من اینو گفتم؟ » سرکان می گوید: «جشن فارق التحصیلی چیزیه که نباید از دستش داد. تو فکر میکنی فقط واسه خودت سخت گذشته اما من روزی نبود که بهت فکر نکنم. » ادا برای لحظه ای تحت تاثیر قرار می گیرد اما بعد می گوید: «اما الان همه چیز تموم شده! » و بلند شده می شود. سرکان قبل از این که ادا وارد خانه اش بشود جلوی او را می گیرد و می گوید: «باید حرف بزنیم ادا! ادا به من گفته بود به خاطر شیمی درمانی و داروهایی که مصرف کردم امکان نداره بچه دار بشم. » ادا که جا خورده می گوید: «پس کیراز چی؟ » سرکان می گوید: «کیراز یه معجزه ست. من بهت چیزی در این مورد نگفتم… حتی دکتر بهم گفت تا پنج سال بعد مداوا هم امکان دارد بیماریت برگرده و اینو هم بهت نگفتم چون اگه میگفتم تو نمیرفتی و حاضر بودی با من بدبخت شی. » ادا گریه می کند و می گوید: «اما سرکان چرا نذاشتی کنارت باشم؟ الان همه چیز عوض شده… لازم نیست پدر فوق العاده ای باشی. » سرکان می گوید: «نمیتونم چون تو و کیراز فوق العاده این. من نمیتونم با این احتمال که ممکنه باز بیمار شم یه خانواده تشکیل بدم… من نمیتونم پدر خوبی باشم براش… من از همون روز اول که دیدمت میدونستم لایق تو نیستم.. بعد از رفتن تو من پنج سال تمام با خاطراتمون و با تصور تو زندگی کردم… به خاطر همین هیچ وقت بهم نگو فراموشم کردی چون نمیتونم اینو تحمل کنم. » و شب بخیر می گوید و می رود.
صبح انگین از سرکان خواهش می کند تا دوباره با دکتر در مورد بیماری اش مشورت کند و اگر احتمال بازگشت سرطان بود، قول می دهد دیگر به او اصرار نکند که پیش کیراز و ادا باشد… سرکان هم همین کار را می کند و دکتر به او می گوید که بیماری اش کامل رفع شده و احتمال برگشت آن درست مثل آدم های معمولی است.
صبح وقتی کیراز از خواب بیدار می شود به ادا می گوید که خواب جشن تولدش را دیده که پدرش امده و بعد می گوید: «نمیشه بابام رو هم دعوت کنیم؟ » ادا با ناراحتی می گوید: «بابات نمیدونه تولدته وگرنه میومد… »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 129 لذت برده باشید ؛در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 130 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *