خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن (عشق مشروط) قسمت 76

همراهان عزیز با سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 76 همراه شما هستیم

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 2

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 76

سمیحا بدون توجه به این که ادا از بودن او جا خورده شروع به صحبت می کند و می گوید: «این شرکت تو وضعیت درخشانی نیست و ضعف مدیریتی داره. حالا که شریکیم باید روراست باشیم. » ادا می گوید: «از چی داری حرف میزنی تو؟ » سمیحا با همان لبخندش ادامه می دهد: « این شرکت واسه سرمایه گذاری من خیلی خوبه و در ضمن میتونم به دختر و نوه ام هم نزدیک باشم! » ادا با عصبانیت می گوید: «بین ما یه حسابی هست سمیحا خانم باید اونو حل کنیم! » سرکان از ادا می خواهد آرام باشد و او را به اتاق دیگری می برد. بعد وقتی می پرسد که از آمدن مادربزرگش خبر داشته یا نه؟ ادا جا می خورد و می گوید: «یعنی من دارم دروغ میگم؟ هیچ اعتمادی به من نداری؟ » سرکان می فهمد که منظورش را بد رسانده و آنها کمی شروع به جر و بحث می کنند. بالجا هم از دور با لبخند به این صحنه چشم می دوزد.
سمیحا در اتاق سرکان روی صندلی او می نشیند و از لیلا می خواهد تا پرونده ی تمام کارکنان را به او بدهد. بعد هم با دقت شروع به بررسی آنها می کند.
کمی بعد که ادا آرامتر شد سرکان می گوید: «میدونم قصد مادربزرگتو. اون میخواد به اسم بابام از من انتقام بگیره. نهایتا ورشکستمون میکنه و میخواد مارو از هم جدا کنه اما نمیتونه. »
طاهر، دست راست سمیحا به او زنگ می زند و خبر می دهد که مسئله آلپ تکین را حل کرده است. سمیحا لبخند می زند و همان موقع وقتی گوی بلوری ای که گل ادا داخل آن است را در دست می گیرد، ادا داخل می شود و سمیحا که جا خورده گوی از دستش می افتد و می شکند. ادا عصبانی می شود و سمیحا می گوید: «به خاطر این چیز بی ارزش با من بد رفتاری میکنی؟ یکی جدیدشو میخریم! » ادا می گوید: «مشکل تو همینه. همه چیز با پول خریده نمیشه! » سمیحا به او می گوید که تا وقتی رابطه شان را درست نکند جایی نخواهد رفت. ادا از کوره در می رود و می گوید: «فکر میکنی بین ما رابطه ای هم مونده؟ تو اومدی تا دوباره زخم من سر باز کنه. تو زندگی پدر و مادر منو نابود کردی. » سمیحا می گوید: «زندگی اونارو این شرکت نابود کرد. اما نمیخوای بفهمی نه؟ به خاطر این که سرکان بولات چشمات رو کور کرده. ولی اینم بدون که آینده ی این شرکت و سرکان بولات و خانواده اش توی دستای توئه. اگه آینده ت رو با کسی بسازی که من مناسب میبینم، باور کن تمام سهامم رو میفروشم و میرم. اگه نه این شرکت و رو سرشون خراب میکنم! »
شف الکساندر از آیفر می خواهد تا همدیگر را ببینند. آیفر مضطرب می شود و تصمیم می گیرد همان فضیه خیریه ی آیدان را با کمک او پیش بکشد که الکساندر را به این طریق ببیند.
طاهر، صندلی پادشاهی سمیحا را درست مقابل صندلی سرکان می گذارد. سمیحا رو به کارکنان می گوید که در مورد سرکان به او اطلاعات بدهند اما کسی قبول نمی کند. در آخر سمیحا به صورت تهدیدآمیزی در مورد این که آلپ تکین دیگر نمی تواند به شرکت رسیدگی کند می گوید. انگین کمی نگران می شود و این موضوع را به سرکان می گوید.
ادا همراه سرکان به خانه ی او می رود. ادا کمی فکر می کند و می گوید که بهتر است از شرکت جدا بشود تا مادربزرگش دست از سرشان بردارد اما سرکان با دلخوری می گوید: «تو این زندگی راحت ترین انسانی که میتونی ازش دست برداری منم. » و ناراحت می شود. ادا که دوست ندارد ناراحتی او را ببیند کنارش می رود و می گوید: «هیچ جا نمیرم. کنارتم. تا وقتی از من خسته بشی هستم. » سرکان می گوید: «دیگه با کسی که تکلیفش با عشق معلوم نیست نمیخوام سر و کله بزنم. » ادا می گوید: «یعنی میگی ترکم کن؟ » سرکان می گوید: «هرکاری میخوای رو بکن. » و بعد می گوید: «درکم کن ادا. قبل تو من یه دستگاه بدون قلب بودم و حالا اگه تو نباشی نمیتونم به زندگیم ادامه بدم. سال جدید و شروع جدید رو با تو میخوام. » ادا لبخند می زند.
سرکان و ادا خبر آمدن سمیحا و گم شدن آلپ تکین را به آیفر و آیدان می دهند. آیفر از شنیدن این موضوع خیلی عصبانی و ناراحت می شود.
سمیحا بالجا را به اتاقش می زند و به او می گوید: «تا جایی که فهمیدم تو تازه شروع به کار کردی.» و بعد او را برای خوردن ناهار بیرون می برد و در مورد ادا از بالجا می پرسد. بالجا هربار بحث را به سمت سرکان می چرخاند و سمیحا که از علاقه ی او به سرکان بو برده می گوید: «منو تو دوستای خوبی میتونیم باشیم. منم نمیخوام ادا و سرکان مال هم بشن. اگه سرکان رو میخوای، چنگال هاتو دربیار. » بالجا لبخند می زند.
ادا ناراحت است و سرکان کنارش می نشیند. ادا در مورد روزی که مادرش به او دستبند آرزوها داده بود و چند روز بعد همراه پدرش دیگر کنارش نبودند صحبت می کند و می گوید: «انقدر ناراحت بودم که از خونه فرار کردم و رفتم بالای تپه. از اونجا افتادم پایین و وقتی چشامو باز کردم دستبندو گم کرده بودم… »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 76 لذت برده باشید ؛در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 77 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *