خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 169

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 169 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 169

ماوی همراه با ملک سوار بر ماشین به جای نامعلومی می رود و ملک از ماوی می خواهد پیش پدرش برود.

ماوی می گوید: «پدرت از اینکه تو رو دزدیدم خبر نداره چون در صورت خبردار شدن به دردسر می افته و برای همیشه پدرت رو از دست میدی. پس به من اعتماد کن.» ملک هم به او اعتماد می کند.

سنجر که تمام شب جلوی ساختمان گوون چلبی نگهبانی داده ناگهان با افراد چلبی رو به رو می شود و سفیر ازمحافظانش می خواهد که سنجر را دستگیر کنند چون نوه اش را دزدیده است.

سنجر که تازه متوجه غیبت ملک شده به سمت سفیر هجوم می برد و با تهدید از او می پرسد که چه بلایی سر دخترش آورده است؟

موگه می آید و از سنجر می خواهد به عمارتشان زنگ بزند شاید ملک به آنجا رفته باشد اما ملک آنجا هم نیست.

پلیس می آید و همه جای خانه سفیر را تفتیش می کند و متوجه می شود که دوربین ها از کار افتاده اند.

سنجر با عصبانیت به سفیر می گوید که دخترش را به خارج فرستاده و حالا جلوی پلیس فیلم بازی می کند.

موگه جواب می دهد که در طول مهمانی آنجا بوده و سفیر فرصت چنین کاری را نداشته است.

سفیر هم متقابلا سنجر را متهم به دزدیدن ملک می کند و معلم ملک را اخراج می کند و به محافظانش دستور می دهد که سنجر و ماوی را قدم به قدم تعقیب کنند.

یکی از محافظان می گوید: «سنجر و وکیلش فاروق از یه مرد به اسم سلیم صحبت می کردن که قراره علیه تو شهادت بده.» گوون چلبی مطمئن می شود که گم شدن ملک کار سنجر بوده است.

دودو جلوی یحیی قسم می خورد که هیچ رابطه یا با احمد نداشته است و احمد و الا دوست نزدیکش بوده اند که با هم رابطه داشته اند و الا حامله شده و هر سه رفته بودند تا الا سقط جنین کند.

یحیی باور نمی کند و از دودو می خواهد که الا را به آنجا بیاورد تا از زبان او همه چیز را بشنود. دودو مجبور می شود الا را به خانه اش دعوت کند.

الا می اید و همانطور که دودو خواسته با گریه به یحیی توضیح می دهد: «من و احمد رفته بودیم که جنین رو سقط کنیم که اینطوری لو رفتیم.»

یحیی می گوید: «پس باید احمد رو پیدا کنیم و یه سوالایی ازش بپرسم.»

از آن طرف خالصه احمد کتک خورده را تهدید می کند که نباید دور و بر دودو دیده شود واگرنه کشته خواهد شد و باید فورا شهر را ترک کند.

احمد به ظاهر می پذیرد. یکی از افراد گوون چلبی از این صحنه عکس می گیرد و برای او می فرستد و چلبی از افرادش می خواهد که زود احمد را پیدا کنند و پیش او ببرند.

ماوی ملک را به خانه ای در ساحل دریا می برد و ملک از او تشکر می کند که او را از دست پدربزرگش نجات داده است.

ماوی می گوید: «به زودی پدرت هم به اینجا میاد.» ملک ماوی را بغل می کند.

حالا دیگر او احساس می کند که ماوی را دوست دارد و به او اعتماد می کند.

چلبی در اداره پلیس از آنها می خواهد که ماوی را پیدا کنند چون احساس می کند او یک زن بیمار روانی است و ممکن است ملک را جای دختر مرده اش با خود برده باشد و ادامه می دهد: «اصلا وقتی سنجر و ماوی رو توی کلبه چوبی دیده بود از خونه فرار کرد و پیش من اومد.»

سنجر که بار اولیست که این را می شنود ناراحت می شود و از اداره پلیس خارج می شود تا نفسی تازه کند.

کاوروک میاید و او را سوار ماشین می کند و در میان حیرت سنجر می گوید: «باید یه جایی بریم!»

چلبی با دیدن رفتار کاوروک به افرادش دستور می دهد که آنها را تعقیب کنند. او مطمئن است که راه رسیدن به نوه اش را پیدا کرده است.

کاوروک به سنجر می فهماند که دارند پیش ملک می روند و در پمپ بنزین ماشینشان را با ماشیت نجدت عوض می کنند و چلبی را دست به سر می کنند و محافظان چلبی شروع به تعقیب نجدت می کنند. سنجر و کاوروک به ویلا می رسند و ملک را در آغوش می گیرند.

الوان شب گذشته پیش بورا بوده و با هم شام و مشروب خورده اند و الوان سردرد شدید گرفته. او تصمیم می گیرد به همراه بورا به عمارت افه اغلو برگردد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 169 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 170 مراجعه فرمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *