خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 174

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 174 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 174

سنجر بعد از خواباندن ملک راهی خانه ماوی می شود. از آن طرف سدات وارد خانه ماوی می شود و پیشانی ماوی را که به خواب رفته می بوسد و می گوید: «کاری می کنم که همیشه تو عذاب و کابوس زندگی کنی.»

سپس در گوشی ماوی پیغام او و سنجر را می بیند و شروع به گشتن خانه می کند و سند ازدواج سنجر و ماوی را می بیند و عصبانی می شود.

سنجر از راه می رسد و سدات سند را با خودش می برد. سنجر کنار ماوی می نشیند و او را صدا می زند و ماوی بغلش می کند و می گوید که دوستش دارد.

سدات سراغ چلبی می رود و سند ازدواج را به او نشان می دهد و می گوید: «تصمیم گرفتم با تو همکاری کنم و حساب سنجر رو برسم چون ماوی فقط مال منه.»

چلبی جواب می دهد:« برای ضربه زدن به سنجر باید به یکی از عزیزان اون صدمه بزنی.» و پای احمد دوست پسر دودو را به میان می کشد.

ملک صبح با ماوی ارتباط تصویری می گیرد و از او می خواهد طبق برنامه ای که با هم ریخته اند به اردو بروند. ب

عد از ماوی اجازه می گیرد که او را مامان صدا کند. ماوی خوشحال می شود و سنجر که کنار ماوی شاهد مکالمه آنهاست از ماوی تشکر می کند که باعث آرامش دخترش شده.

ماوی می گوید: «من ملک رو تو مدرسه ثبت نام می کنم چون باید با همسن و سالاش وقت بگذرونه.»

یحیی با دودو سرسنگین است و حتی برای خریدن لباس عروس نجدت را می فرستد تا همراه دودو خرید کند.

دودو که ناراحت شده از خالصه می خواهد با یحیی صحبت کند. خالصه او را دلداری می دهد و می گوید مساله مهمی نیست و حل خواهد شد.

سپس خالصه هنگام خرید با چلبی رو به رو می شود و به او می گوید: «دیگه حق نداری با ملک ملاقات کنی چون لیاقتش رو نداری.» سدات که کنار چلبی شاهد رفتار خالصه است می گوید: «اینا خانوادگی پرروان!»

سنجر از ماوی می خواهد که به عمارت بیاید و آنجا زندگی کند تا همه خیالشان راحت باشد.

اما ماوی نمی پذیرد و می گوید: «من دوست دارم من و تو ملک یه خانواده سه نفری باشیم. به عمارت نمیام.»

وقتی سنجر از او می خواهد که در کافه کار نکند ماوی می گوید: «من به پول نیازی ندارم فقط کار کردن حالم رو خوب می کنه.» سنجر او را می بوسد و می گوید: «هیچ وقت کم نمیاری.»

الوان هنگام رفتن به سر کار با خالصه رو به رو می شود و خالصه می گوید: «حالا که دودو و یحیی بعد از ازدواج می خوان اینجا زندگی کنن بهتره برای اینکه ناراحت نشی بری با عمع فریده زندگی کنی.»

الوان که حس می کند خالصه دارد او را از خانه بیرون می کند بغض می کند.

در مغازه دودو به دیدن الوان می رود و می گوید: «بهتره آروم باشی و سختگیری نکنی چون ازدواج تو و یحیی از روی اجبار بوده. بعد از این هر دوتون خوشحال خواهید بود.» و در آخر از الوان می خواهد که برای عروسی به عمارت برود.

الوان که طاقتش تمام شده زیر گریه می زند و بورا می آید و او را بغل می کند و دلداری اش می دهد و با هم به کافه می روند تا صحبت کنند.

الوان می گوید: «امروز فهمیدم که بی کس و کارم و مادرشوهرم منو از خونه بیرون کرد.»

بورا می گوید: «اینطوری برات خیلی بهتره. زندگی تو تو اون خونه اشتباه بود. حالا باید به فکر یه زندگی جدید باشی.» الوان تصمیم می گیرد هر چه زودتر برای خودش خانه ای اجاره کند.

یحیی به بیمارستان می رود و در مورد دودو و الا که به آنجا رفته بودند پرس و جو می کند. اما در دفتر اطلاعات بیمارستان چیزی ثبت نشده است.

یحیی بالاخره بعد از کلی پرس و جو متوجه می شود که اوضاع از چه قرار است و همه اعتمادش به دودو را از دست می دهد.

سنجر برای ماوی انگشتر گرانبهایی سفارش می دهد تا ازدواجشان رسمیت پیدا کند. از آن طرف ماوی هنگام صحبت با بورا به او می گوید کسی که به کافه آمده سدات شوهر سابقش بوده و حالا که او و سنجر ازدواج کرده اند سر و ککله اش پیدا شده است.

او می گوید نمی خواهد سنجر درگیر زندگی گذشته او شود و خودش مشکلش را حل خواهد کرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 173 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 174 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *