خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 201

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 201 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 201

سنجر در کنار دختر و زنش احساس خوشبختی می کند و ملک عکس ها و خاطراتی که پنج ماه با ماوی گذرانده اند را به پدرش نشان می دهد. ماوی می گوید: «ما فقط مدت کوتاهی از هم دور بودیم چیزی نیست که نتونیم جبرانش کنیم. » سنجر به دخترش نگاه می کند. او احساس می کند ملک بزرگ شده و می خندد. سپس به باغچه می روند و سنجر نگران ماوی است که اگر موقع زایمانش برسد بدون دسترسی به بیمارستان این شرایط سخت خواهد بود و باید به عمارت برگردند. اما ماوی می گوید: «حالا که گوون چلبی حضانت ملک رو داره اگه برگردیم ملکو با خودش میبره. بهتره همینجا بمونیم. » سنجر جواب می دهد: «بهتره مادرم به اینجا بیاد تا از ملک مواظبت کنه و تو به عمارت بیای. » اما ماوی می گوید: «ما نمیتونیم ملک رو تنها بذاریم چون احساس میکنه که ترکش کردیم. در ضمن به دنیا اومدن برادرش رو هم نخواهد دید. » بالاخره سنجر راضی می شود و می گوید: «بهتره از چیزای خوب حرف بزنیم. من به کسی اجازه نمیدم ما چهار نفرو از هم جدا کنه. »
گوون چلبی از این که اطرافش را آدم های بی عرضه پر کرده اند عصبی شده و با سدات تماس میگیرد و به او خبر می دهد که دوباره از سنجر رودست خورده نتوانسته تعقیبش کند. سدات از او می خواهد با هم ملاقات کنند و تهدیدش می کند که اگر با او همکاری نکند گزارش کارهای غیرقانونی اش که با کشتی های لوکس انجام می دهد را به پلیس خواهد داد. چلبی که ترسیده، فورا به ملاقات سدات می رود. سدات بعد از شنیدن توضیحات چلبی و این که چطور یحیا با پوشیدن لباس سنجر انها را گمراه کرده می گوید: «سنجر بین ما جاسوس داره وگرنه از کجا میدونه که تو خونه ش شنود داره. تورو فریب داده. » چلبی متوجه میشود که حق با سدات است. سدات از این که نتوانسته باعث سقط بچه ماوی بشود و او را با خود به استانبول بیاورد از خشم فریاد میزند و چلبی می گوید: «خودت خوب میدونی که ماوی اگه بمیره هم جایی نمیره. ما نتونستیم از پس سنجر بربیام. اگه دوست داری میتونم تورو با کشتی به یونان بفرستم تا زندگی کنی. » سدات خنده ی ترس آوری می کند و می گوید: «از صدقه سری من تونستی حضانت ملک رو بگیری حالا که احساس میکنی وجود من میتونه مانع رسیدن به خواسته هات بشه میخوای از شر من خلاص بشی. اما اگه دست از پا خطا کنی گزارشت رو به پلیس میدم. » چلبی که می بیند سدات غیر قابل کنترل شده از افرادش میخواهد او را تعقیب کنند تا سر از کارش دربیاورد.
یحیا به مغازه الوان می رود و گیدیز برادر زاده ی الوان برای اولین بار یحیا را بابا صدا میزند و یحیا که انتظار این را نداشت از خوشحالی منقلب می شود. اما الوان می گوید: «تو عموی این بچه ای بهتره به این چیزا امیدوار نباشی. » یحیا می گوید: «ماه هاست که من همراه شما دوتام. بهتون عادت کردم. اجازه بده با هم زندگی کنیم. » اما الوان با ناراحتی می گوید این امکان ندارد و یحیا هم با دلخوری میرود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 201 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 202 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *