خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 84

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 84 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 84

ملک که فهمیده ماردش زخمی شده با نگرانی سراغ مادرش می رود و خودش را در آغوش او می اندازد.

الوان در مورد غیب شدن یحیی به خالصه می گوید که با یحیی حرفش شده و او مدتی در هتل خواهد ماند.

از آن طرف گدیز هم سراغ یحیی در انبار خانه اش می رود و می گوید: «قبل از اینکه تو به ناره در مورد عشق من به اون بگشی خودم خواهم گفت.»

و اضافه می کند: «سنجر فهمیده که تو برای آکین مزدوری کردی و از اون پول گرفتی. به زودی سراغت میاد.» یحیی با ترس به گدیز نگاه می کند.

در عمارت افه وقتی همه دور میز شام نشسته اند ناره طبق حرفی که به سنجر زده بود و گفته بود خانه را جهنم می کند سر میز می رود و کنار سنجر و رو به روی بنفشه می نشیند.

بنفشه با نفرت به او خیر می شود و مادر و برادرش هم به حضور او اعتراض می کنند.

ناره می گوید: «من نمی خوام اینجا باشم. به اصرار سنجر اینجام.» سنجر با لبخند می گوید: «تا وقتی حالت بهتر بشه اینجا می مونی. اینجا برات امنه.»

ناره می گوید: «به نظرت جایی که مادر و برادرزنت که علیه من نقشه کشیدن و زنت هرطور دوست داشت عذابم داد برام امنه؟ من اینطور فکر نمی کنم.»

و رو به اهل خانه می گوید: «اگه می خواید هر شب رو براتون جهنم نکنم کاری کنید به خونه م برگردم.»

سپس به سمت اصطبل می رود تا کمی فکر کند.

زهرا و الوان هم پشت سرش می روند تا او تنها نباشد.

الوان با ناراحتی به ناره می گوید: «تقصیر من شد که سنجر مجبور به ازدواج با بنفشه شد.

من نازا از آب دراومدم و خالصه خانم نوه می خواست. من و یحیی به کشکل خوردیم و شنیدم که یحیی می خواد زن دیگه ای بگیره و سنجر وقتی این رو فهمید مجبور به ازدواج شد. خالصه خانم بنفشه رو که دختر یه خانواده فقیر بود انتخاب کرد و به خواستگاری رفت.»

ناره که برای اولین بار دلیل ازدواج سنجر را متوجه شده می گوید: «من می دونم اون می خواسته با دختری ازدواج کنه که گذشته پاکی داشته.

من گذشته خوبی نداشتم. آکین رو که می شناسین! تو هجده سالگی به من تجاوز کرد و وقتی سنجر این رو فهمید منو با لباس عروسی از خودش روند و منم خودم رو از صخره پرت کردم.» و گریه می کند.

سنجر هم که در گوشه ای پنهان شده و حرف های آنها را شنیده گریه اش می گیرد.

الوان و زهرا که هرگز از پهلوان سنجر انتظار این را نداشته اند با ناراحتی و ناباوری به فکر فرو می روند.

ناره ادامه می دهد: «حالا من زندانی سنجر هستم و افسانه ما هم دروغی بیش نیست.» سپس ناره به اتاق می رود و گریه می کند.

سنجر هم همانجا در اصطبل می نشیند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 84 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 85 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *