خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 131

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 131 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 131

بعد از رفتن همه خانواده ، غفور دوباره به طویله می رود و میخواهد دل سحر را به دست بیاورد. سحر همچنان او را از خودش دور میکند.

غفور به سحر وعده هدیه و طلا میدهد. سحر عصبی شده و فریاد می زند تا ثانیه و فادیک را صدا بزند. غفور میترسد و از آنجا می رود.

سحر خیالش راحت است که بچه اش دیگر خانزاده به حساب می آید و غفور به درد او نمی‌خورد.

پانزده روز بعد، حال ایلماز بهتر شده و همچنان در خانه صباح الدین است.

او از صباح الدین بخاطر مرخصی و رسیدگی‌ به او تشکر میکند. آنها مشغول خوردن صبحانه هستند که در می زنند.

مژگان پشت در است و میخواهد داخل بیاید. ایلماز سریع داخل اتاق می رود. مژگان با صباح الدین درد دل کرده و می‌گوید که دو هفته است که هیچ خبری از ایلماز ندارد و او حتی یک تماس نگرفته است و فقط تکین میگوید که با او صحبت کرده و سلام می رساند.

او میگوید که حس میکند ایلماز از ازدواج با او منصرف شده است. صباح الدین میگوید چنین چیزی نیست و حتما سر ایلماز شلوغ است و به زودی برمیگردد. بعد از رفتن مژگان، ایلماز میگوید که او حق دارد اما به زودی خوشحال می شود.

مژگان بن بیمارستان می رود و میبیند که بسته بزرگی برایش رسیده است.

داخل جعبه یک لباس عروس است. مژگان با دیدن لباس خوشحال شده و همه به او تبریک می‌گویند و ابراز خوشحالی میکنند. سپس ایلماز به بیمارستان آمده و مژگان با خوشحالی او را بغل کرده و تشکر میکند.

خانواده دمیر از استانبول برمی‌گردند. زلیخا و گولتن برای خرید بیرون می روند. چنین گولتن را می بیند و جلو می آید و با او صحبت میکند.

از قیافه او مشخص است که چقدر به گولتن علاقه دارد. زلیخا نیز متوجه می شود.

شب در خانه تکین، ایلماز و مژگان می روند و ایلماز به دختر نظیره سوغاتی میدهد.

سپس به دروغ از آلمان تعریف میکند. مژگان نام چند جا را از ایلماز میپرسد .

ایلماز جا خورده و می‌گوید که به آنجا ها نرفته است زیرا فرصت نداشته است. مژگان میگوید که سری بعد با هم به آلمان بروند.

روز بعد، هولیا و تکین به باغ می روند و در حال صحبت هستند. تکین میگوید که دیگر نمیخواهد صبر کند و بعد از چهل سال میخواهد به عشقش برسد و پیش هولیا باشد.

هولیا میگوید که ابتدا باید با دمیر صحبت کند و ماجرا را برای او توضیح بدهد تا ببیند چه می‌توانند بکنند. او میگوید که دمیر تصمیم گرفته با ایلماز صحبت کند و با یکدیگر صلح کنند تا دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نباشند.

دمیر با ایلماز قرار میگذارد. او به ایلماز میگوید که دیگر نمیخواهد با هم دشمنی داشته باشند و پیشنهاد میدهد که او سهامش را به دو برابر قیمت به دمیر بفروشد و بعد از این هرکدام به مسیر زنعدکی خود ادامه دهند. او پیشاپیش بابت ازدواج ایلماز و مژگان به او تبریک میگوید و آرزوی خوشبختی میکند و سپس منتظر جواب ایلماز است.

هولیا به خانه رفته و سپس به گلخانه می رود و با گلها مشغول می شود. ناگهان سحر با گریه و استرس به گلخانه می آید و به هولیا میگوید که بدبخت شده است. هولیا متعجب شده و از او سوال میکند که چه شده است. سحر با گریه میگوید که از دمیر حامله است. هولیا شوکه می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 131 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 132  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *