خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 142
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 142 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
صبح ایلماز به استانبول می رسد. افراد تکین پیش او آمده و مشخصات دمیر را میگیرند تا او را پیدا کنند.
دمیر و زلیخا در خانه هستند. دمیر به زلیخا پیشنهاد میدهد که به کشورهای اروپایی برای تفریح بروند.
زلیخا میگوید که بهتر است آنها کلا به استانبول بیایند و آنجا زندگی کنند زیرا در چکوراوا کاری ندارند. دمیر میگوید که چکوراوا سرزمین آنهاست و او نمیتواند عمارت و مزرعه ها را رها کند و هولیا برای اداره کردن تنهایی آنجا پیر شده است.
از طرف اداره مالیات به شرکت دمیر می روند و میگویند که گزارش تخلف مالیاتی ثبت شده و آنها باید تمام مدارک شرکت را بگردند.
منشی دمیر با او تماس میگیرد و موضوع را میگوید. دمیر شوکه شده و برایش سوال است که چه کسی گزارش تخلف داده است.
او میگوید که خودش را سریع به آنجا می رساند.
ایلماز در استانبول قدم می زند و با دیدن محل کار سابق زلیخا، یاد خاطرات قدیمشان می افتد و حسرت می خورد.
او سپس به تعمیرگاه پیش دوستانش می رود و آنها از دیدن ایلماز خوشحال می شوند.
وقتی دمیر به شرکت می رسد، بازرسان تمام مدارک را با خود برده اند. دمیر دم در شرکت ایستاده و همان لحظه خطیب به آنجا می آید و به دمیر میگوید که جنگاور را در حال صبحت با رییس اداره مالیات و حرف زدن در مورد دمیر دیده است و کار او بوده است. دمیر شوکه و متعجب می شود.
او سوار ماشین شده و به سمت زمین های جنگاور می رود. او با دیدن جنگاور شروع به دعوا با او میکند اما جنگاور متعجب شده و میگوید که او کاری نکرده است.
غفور نیز به آنجا می رسد و از برگشتن دمیر متعجب میشود. او از ماشین پیاده شده و پیش دمیر می رود و وساطت میکند تا او اسلحه اش را پایین بیاورد و به جنگاور شلیک نکند. دمیر با عصبانیت سوال ماشین می شود.
ایلماز شب با خانه تماس گرفته و با مژگان صحبت میکند و میگوید که باید چند روز بیشتر در استانبول پیش دوستش بماند.
مژگان برای او ابراز دلتنگی میکند. سپس ایلماز با تکین صحبت کرده و میگوید که هنوز ردی از دمیر پیدا نکرده است.
شب، خطیب پیش غفور آمده و غفور ماجرای دعوای جنگاور و دمیر را با جزییات برای او تعریف میکند.
خطیب به غفور بابت حرفهایش پول میدهد و غفور خوشحال می شود.
در خانه دمیر، زلیخا دوباره در مورد ماندن و زندگی کردن در استانبول به او میگوید.
او سپس از بودن همیشگی هولیا با آنها ایراد گرفته و میگوید که دوست دارد با دمیر تنها باشد ولی با وجود هولیا آنها در سفر نیز راحت نیستند.
دمیر میگوید که خودش روز بعد هولیا را به طریقی به چکوراوا برمیگرداند.
هولیا که حرفهای زلیخا را شنیده، با چکوراوا تماس میگیرد و از ثانیه میخواهد که فردا زنگ بزند و به دروغ بگوید که حال هامینه خوب نیست تا او به چکوراوا برگردد.
او بهانه میآورد که حوصله اش سر رفته و میخواهد برگردد اما دمیر نمیگذارد. ثانیه قبول میکند.
جنگاور در خانه ماجرای آمدن دمیر و تهمت او را برای نهال تعریف میکند. نهال متعجب شده و از کارهای دمیر حرصش میگیرد.
صبح ثانیه با استانبول تماس گرفته و میگوید که حال هامینه خوب نیست. هولیا به دمیر میگوید که خودش به چکوراوا برمیگردد و آنها بمانند. دمیر نیز قبول میکند.
دمیر و زلیخا از اینکه با هم تنها هستند خوشحال می شوند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 142 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 143 مراجعه فرمایید .
برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم