خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 147

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 147 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 147

شب هولیا و تکین سر قرار می روند. هولیا از تکین میخواهد جلوی ایلماز را بگیرد تا با زلیخا حرف نزند. تکین میگوید که این اتفاق بالاخره می افتد و کسی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.

او غیر مستقیم بابت مقصر بودن هولیا به او طعنه می زند. هولیا کلافه شده و به تکین میگوید بهتر است دیگر یکدیگر را نبینند و سپس می رود.

صبح غفور متوجه می شود که تعدادی کارگر به خانه شرمین آمده و آنجا را بازسازی میکنند. سپس ایلماز را میبیند که میگوید خانه اش را تعمیر میکند و قصد دارد به آنجا نقل مکان کند.

غفور شوکه شده و سریع سراغ هولیا می رود و ماجرا را میگوید. هولیا عصبی می شود و پیش ایلماز می رود و با او دعوا میکند. ایلماز می‌گوید که کسی نمی‌تواند در مورد خانه شخصی او دخالت بکند و غیر مستقیم میگوید که دیر یا زود زلیخا را نیز به دست می آورد. زلیخا از بالکن حرف زدن آنها را می بیند و کنجکاو است.

غفور به زندان می رود تا با دمیر ملاقات کند. او میگوید که ایلماز قرار است به خانه شرمین بیاید.

دمیر به شدت عصبی می شود و سپس با تهدید به غفور میگوید که اگر ایلماز به آنجا برود غفور را میکشد و غفور نباید بگذارد این اتفاق بیفتد.

سپس به او میگوید در صورت لزوم ایلماز را بکشد و آن وقت شخص دیگری را به جای او به زندان میفرستد. غفور از اینکه به زندان آمده پشیمان می شود.

دمیر با خانه تماس میگیرد و بابت ماجرای ایلماز با هولیا صحبت میکند و میگوید که به قیمت زندانی کردن زلیخا نیز نباید بگذارد که او و ایلماز یکدیگر را ببینند.

هولیا سراغ غفور می رود و بابت خبرچینی او را دعوا میکند.

شب زلیخا از بالکن ایلماز را میبیند و به او اشاره میکند که منتظرش باشد تا پایین برود. او میخواهد قفل در دیوار بین خانه ها را باز کند که همان لحظه هولیا از پشت سرش می آید و میگوید که قفل را عوض کرده است. سپس زلیخا را داخل می برد.

صبح هولیا به دیدن دمیر می رود. دمیر وقتی حکم اعدام را می شنود شوکه شده و به او میگوید که هر طور شده باید او را فراری بدهد. زیرا در بهترین حالت نیز باید بیست سال در زندان باشد. او اصرار دارد که هولیا او را فراری بدهد تا با زلیخا و عدنان به آلمان برود.

دمیر به یکی از زندانی ها پول میدهد تا او برایش وسیله ای تهیه کند.‌ان زندانی به دمیر یک پیچ گوشتی میدهد.

دمیر به دست‌شویی رفته پیچ‌گوشتی را در شکم خودش فرو میکند. دمیر را فوری به بیمارستان منتقل میکنند و مژگان او را جراحی میکند.

شب هولیا در بیمارستان پیش دمیر است. ایلماز پیش گولتن رفته و به او میگوید که نامه زلیخا را خوانده و همه چیز را فهمیده است.

سپس از او میخواهد که کمکش کند تا زلیخا را ببیند و به زلیخا بگوید که نیمه شب به خرابه ها بیاید.

گولتن به بهانه ای به اتاق زلیخا می رود و موضوع را به او میگوید و خودش نیز به زلیخا کمک میکند.

او پنهانی از داخل جیب غفور سویچ ماشین او را برمیدارد و به زلیخا می دهد. سپس به عمد پای خودش را داخل میخ فرو میکند و فریاد می زند تا غفور بیدار شده و سمت او برود.

در این حین زلیخا سریع سوال ماشین غفور شده و بیرون می رود. ثانیه ماشین غفور را در حال بیرون رفتن میبیند.

زلیخا پیش ایلماز می رود. ایلماز به زلیخا میگوید که همه چیز را فهمیده و نامه ای که در زمان زندان زلیخا برایش نوشته بود را خوانده است.

زلیخا گریه میکند و میگوید خیلی تلاش کرده بود که به او بفهماند اما آنها با بچه اش او را تهدید کرده بودند. ایلماز از زلیخا طلب بخشش میکند.

همان لحظه دمیر از پشت سر زلیخا را صدا می زند و با خشم به آنها نگاه میکند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 147 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 148  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *