خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 230
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 230 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
دمیر به کاباره رفته و مشروب میخورد. سپس با یکی از زنهای آنجا به اتاق رفته و با او میخوابد.
غفور به شرکت می رود تا به چتین بگوید که خواستگاری لغو شده است، اما چتین آنجا نیست.
چتین و پدر و مادرش به عمارت می روند. ثانیه جا خورده و به آنها میگوید که هولیا مریض شده است و به همین خاطر خواستگاری به تعویق افتاده است. گولتن چتین را کنار کشیده و حقیقت را به او میگوید و از او میخواهد که خانواده اش را از آنجا ببرد. چتین پدر و مادرش را به خانه میفرستد و خودش نیز ناراحت و نگران می شود.
خطیب و ناجیه به خانه پیش هولیا می روند. هولیا از اینکه آنها به خاطر این قضیه به آنجا رفته اند ناراحت شده و آنها را بیرون میکند.
صباح الدین به خانه ایلماز می رود و با دیدن مژگان به خاطر کاری که کرده او را سرزنش میکند. مژگان از اینکه هیچکس به او حق نمیدهد ناراحت و عصبی است و میگوید که به همه ثابت کرده است که دروغ نمیگفته و بین زلیخا و ایلماز رابطه ای بوده است . صباح الدین میگوید که او آنها را می شناسد و کارشان حتما توضیحی دارد. مژگان از اینکه صباح الدین به آنها حق میدهد کلافه می شود. او با ناراحتی و دلخوری به اتاق می رود . بهیجه به صباح الدین میگوید که دمیر با اسلحه زلیخا را از خانه برده است. صباح الدین شوکه و نگران می شود.
صباح الدین به خانه دمیر پیش هولیا می رود تا در مورد این قضیه صبحت کند. او میگوید که امکان ندارد زلیخا و ایلماز به همسرانشان خیانت کنند. هولیا صباح الدین را به اتاق برده و فیلم را به او نشان میدهد. او شوکه می شود. هولیا میگوید که مقصر خود او است که آنها را از یکدیگر جدا کرده بود، اما دیگر راه چاره ای ندارد.
همان لحظه ثانیه با نگرانی به اتاق آمده و به هولیا میگوید که عدنان را ندیده است. همه جمع شده و دنبال عدنان میگردند. یک نفر از کارگران میگوید که عدنان و اوزوم در حیاط مشغول بازی بودند و یک ماشین غریبه نیز دم در بوده است. همه با تصور اینکه آنها را دزدیده اند، نگران می شوند.هولیا با تکین تماس میگیرد و از او کمک میخواهد. تکین و ایلماز به سمت خانه دمیر می روند.
دمیر به خانه می رسد و متوجه می شود که هولیا با تکین مشغول صحبت تلفنی بوده است. او با عصبانیت علت را میپرسد. هولیا میگوید که اوزوم و عدنان گم شده اند. دمیر کلافه می شود و میگوید با این حال او حق نداشته که از تکین کمک بخواهد.
صباح الدین از دمیر میپرسد که زلیخا کجاست. دمیر جواب نمیدهد و میگوید که به او ارتباطی ندارد. همان موقع تکین و ایلماز می رسند. هولیا و دمیر به حیاط می روند. دمیر با دیدن ایلماز به سمت او حمله کرده و ایلماز نیز به سمت دمیر اسلحه میکشد. آنها مشغول دعوا و تهدید می شوند. هولیا و تکین با عصبانیت آنها را ساکت کرده و میگویند که حالا باید به گم شدن بچه ها رسیدگی کنند.
ایلماز به سمت خانه خودش می رود. بهینه سعی دارد جلوی او را بگیرد اما ایلماز بی توجه به او با عصبانیت وارد خانه می شود. او با مژگان دعوا میکند. مژگان حق را به خودش میدهد و میگوید که ایلماز به او خیانت کرده . ایلماز عصبانی شده و به روزی که با مژگان آشنا شد لعنت میفرستد و از خانه بیرون می رود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 230 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 231 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم