خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 268

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 268 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 268

هولیا به خانه برمی‌گردد. او گولتن را صدا زده و خبر میدهد که زلیخا و ایلماز نتوانستند فرار کنند و یک نفر به دمیر خبر داده است. گولتن شوکه و مضطرب می شود و سراغ زلیخا را میگیرد. هولیا می‌گوید که میتواند حدس بزند او کجا باشد.
تکین با ایلماز در مورد عدنان صحبت میکند. ایلماز می‌گوید که زلیخا حقیقت را به او گفته است. تکین با ناراحتی می‌گوید که او نیز خبر داشته است، اما نمی‌توانست چیزی بگوید و نگران بود که اتفاقات بدی بیفتد. تکین با اصرار از ایلماز میخواهد که قسم بخورد که کاری با هولیا و دمیر نداشته باشد، و او خودش تمام تلاشش را برای رسیدن ایلماز به عدنان میکند. ایلماز می‌گوید که نمی‌تواند چنین قسمی بخورد زیرا پای پسر او در میان است و او نمی‌تواند ببیند که پسرش پیش دمیر است.
در خانه سودا، دمیر در حیاط نشسته و با پریشانی اشک می‌ریزد. سودا پیش او می رود و به او می‌گوید که اگه عشق و علاقه زیادی به زلیخا دارد، باید به جای اذیت کردن او، او را طلاق بدهد. سپس خودش و عدنان را مثال می زند و می‌گوید که دمیر با این کارهایش حکم اذیت های هولیا را دارد. دمیر با گریه می‌گوید که او عاشق زلیخا است و نمی‌تواند چنین کاری بکند. سودا از او میخواهد که فکرهایش را بکند. سپس به او قول میدهد که زلیخا و بچه ها آنجا جایشان امن است و نمیگذارد از آنجا بروند. دمیر تشکر کرده و بیرون می رود. زلیخا حرفهای آنها را می شنود.
هنگامی که دمیر از خانه بیرون می رود، شرمین را دم در میبیند و مشغول صحبت می شوند. دمیر از شرمین به خاطر اینکه به او بابت زلیخا خبر داده بود تشکر میکند. مشخص می شود که هنگامی که زلیخا در جاده به سمت ایلماز می رفته، شرمین او را با بچه ها دیده و آدرس را به دمیر خبر داده بود تا او بتواند بچه هایش را ببیند.
سودا از پشت در حرفهای آنها را می شنود و میفهمد که کار شرمین بوده است. بعد از رفتن دمیر، زلیخا با عصبانیت بیرون آمده و سوار ماشین می شود تا سراغ هولیا برود. سودا سعی دارد جلوی او را بگیرد، اما زلخیا به او گوش نمیدهد و می رود.
زلیخا با عصبانیت وارد آشپزخانه شده و چاقویی برمیدارد.
سپس سراغ هولیا می رود و به خاطر اینکه او و ایلماز را لو داده، با او دعوا میکند و قصد کشتن او را دارد. همان لحظه سودا با عجله داخل می آید و از زلیخا میخواهد که دست نگه دارد، و به او می‌گوید که هولیا گناهی ندارد. او برای زلیخا تعریف می‌کند که کار شرمین بوده و خودش حرفهای او و دمیر را شنیده است. زلیخا ابتدا باور نمی‌کند، اما سودا به او می‌گوید که دلیلی برای نجات هولیا که دشمن او است وجود ندارد. زلیخا قبول کرده و هولیا را بغل میکند و با گریه ای او معذرت خواهی میکند. سودا از خانه بیرون می رود.
هولیا با زلیخا صحبت کرده و به او می‌گوید که جای او و بچه ها در آن خانه است. سپس حاضر می شود تا خانه سودا برود و بچه ها را بیاورد.
ایلماز به عمارت کوچک رفته و زلیخا پیش او می رود. زلیخا با ناراحتی برای او تعریف میکند که شرمین به دمیر خبر داده است. ایلماز باور نمی‌کند و مطمئن است که کار هولیا است، اما زلیخا تاکید میکند. ایلماز می‌گوید که سراغ شرمین می رود تا حقیقت را بفهمد. زلیخا نمی‌تواند جلوی او را بگیرد.
دمیر به خانه شرمین رفته و به او پول میدهد. آنها دم در مشغول صحبت هستند و دمیر بابت اینکه شرمین به او خبر داده، از او تشکر میکند. ایلماز از داخل ماشین حرفهای آنها را می شنود و مطمئن می شود که کار شرمین بوده است.
هولیا به خانه سودا رفته و بچه ها را میخواهد. همان لحظه دمیر می آید و می‌گوید که اجازه بردن بچه ها را نمی‌دهد. هولیا عصبانی شده و میخواهد تنها با دمیر صحبت کند. سپس به دمیر می‌گوید که به خانه برگردد، زیرا همه شهر در مورد آنها حرف می زنند. سپس بچه ها را با خود می برد.
سودا با دمیر صحبت میکند و به او می‌گوید که باید برود و پیش خانواده اش باشد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 267 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 268 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *