خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 276
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 276 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
صبح، ثانیه و غفور اوزوم را به مدرسه می فرستند. کمی بعد چتین آمده و میگوید که برای بردن وسایل گولتن به خانه تکین آمده است. غفور از او میخواهد که زودتر بدون مراسم، عقد کنند.ثانیه عصبی شده و میگوید که گولتن باید با لباس عروس به خانه بخت برود. سپس غفور را به آخور میفرستد.
در خانه تکین همه سر میز صبحانه هستند. رادیو اعلام میکند که باندی که مستشار تشکیل داده بود دستگیر شده است و همه را مدیون برادر زاده تکین هستند. تکین به فکرت افتخار میکند.
یک نفر از طرف دمیر دم خانه سودا می رود و یک بسته پول به او میدهد. سودا ناراحت و دلخور می شود و بسته را قبول نمیکند. سپس با دمیر تماس میگیرد تا گلایه کند، اما منصرف می شود.
در کلوپ شهر، مراسمی برای تقدیر از فکرت برگزار شده است. بزرگان چکوراوا به آنجا رفته و تکین و فکرت سخنرانی میکنند. شرمین آنجاست و موضوع را می فهمد. او سپس به خانه پیش بهیجه می رود و در این مورد با او صحبت میکند. بهیجه ماجرای پاسپورت جعلی را برای شرمین تعریف میکند. شرمین به اشتباه از دهانش در می رود که در خانه دمیر نیز یک قاتل وجود دارد. بهیجه با اصرار پیگیر می شود و شرمین به ناچار ماجرای قتل خطیب به دست غفور را تعریف میکند. بهیجه لبخند موزیانه ای می زند.
فردی که برای سودا پول برده بود، به خانه دمیر رفته و بسته را به هولیا میدهد و میگوید که سودا آن را قبول نکرده است. هولیا که از جریان بسته پول خبر نداشت، متعجب شده و سپس خودش با بسته به خانه سودا می رود. او با طعنه و تحقیر سودا، بسته را به او میدهد و میگوید که تا به اینجا دمیر فقط به خاطر وصیت پدرش به او رسیدگی میکرده و از این به بعد نیز به آنجا نخواهد رفت و فقط برای او پول میفرستد. سپس از خانه می رود. سودا با بسته پول بیرون می رود تا آن را پس بدهد، اما هولیا رفته است. سودا ناراحت می شود.
شب در خانه تکین سر میز شام، بهیجه طاقت نیاورده و بابت پاسپورت جعلی فکرت به او طعنه می زند. فکرت متوجه می شود که بهیجه بی اجازه وسایل او را گشته است. بهیجه طلبکارانه میگوید که کار درستی کرده است. فکرت توضیح میدهد که او برای خروج از آلمان احتیاج به پاسپورت جعلی داشته است، زیرا به خاطر مشکل با شریکش و مسایل مالی، تحت پیگرد بوده است. تکین و ایلماز حرفهای او را باور میکنند، اما بهیجه حرف او را باور نمیکند و با او بد صحبت میکند. سپس میگوید که آن روز به عمد روی فکرت چای ریخت تا سوختگی بدنش را ببیند، اما او لباسش را در نیاورد
فکرت از جایش بلند شده و لباسش را بالا میدهد. گوشه سمت چپ بدن او رد سوختگی است. بهیجه شوکه و ضایع می شود و معذرت خواهی میکند. سپس به اتاق می رود. مژگان پیش او می رود و بهیجه طلبکارانه میگوید که فکرت به خاطر رفتارهای مشکوک مقصر است که باعث فکر اشتباه او شده است. مژگان سعی دارد او را آرام کند. بهیجه با عصبانیت میگوید که فکرت همه پول تکین را خواهد گرفت و او نمیتواند بدون پول زندگی کند و پولهای تکین را میخواهد.
زلیخا پیش ایلماز به عمارت کوچک می رود و با عصبانیت از او علت آمدنش را سوال میکند و او را به خاطر دزدیدن عدنان دعوا میکند. ایلماز میگوید که به خاطر حرف دمیر این کار را کرده بود. زلیخا میگوید که با این کار ایلماز از چشمش افتاده و با دمیر فرقی ندارد، و از او میخواهد دیگر سر راهش نیاید. سپس می رود.
تکین و هولیا سر قرار می روند. تکین از هولیا خواستگاری میکند و حلقه از جیب خود بیرون می آورد. هولیا حلقه را گرفته و به دست خود می اندازد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 276 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 277 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم