خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 291
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 291 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
ثانیه در خانه گریه میکند و به این فکر میکند که سودا حتما نقشه ای دارد و شر درست خواهد کرد.
شب ایلماز به شرکت می رود. چتین او را میبیند و خبر میدهد که زلیخا تماس گرفته و سراغ ایلماز را میگرفت و حال خوشی نداشته است.
ایلماز سریع به سمت عمارت می رود. او اوزوم را میبیند و از او میخواهد که گولتن را صدا بزند. اوزوم که میداند ایلماز برای دیدن زلیخا آمده است، مستقیم پیش زلیخا رفته و پنهانی به او خبر میدهد که ایلماز برای دیدن او آمده است. زلیخا به عمارت کوچک رفته و با حرص و طعنه، به ایلماز پدر شدن دوباره اش را تبریک میگوید. ایلماز شوکه شده و متوجه حرف زلیخا نمی شود. زلیخا میگوید که او مژگان را در حال خرید دارو برای بارداری دیده است و او گفته است که باردار است. ایلماز قسم میخورد که به مژگان دست نزده است و رابطه ای با هم ندارند. زلیخا حرف او را باور نمیکند و با گریه به سمت خانه می رود. او به دمیر میگوید که برای شام اشتها ندارد و مستقیم به اتاق می رود. دمیر نسبت به ناراحتی زلخیت کنجکاو می شود. سودا میگوید که او حتما به خاطر شنیدن حرفهای بهیجه ناراحت شده است. دمیر به اتاق پیش زلیخا رفته و او را بابت حرفهای بهیجه دلداری میدهد. زلیخا که چیزی در مورد بهیجه نمیدانست، متعجب شده و به روی خودش نمی آورد.
در خانه تکین با بهیجه به خاطر حلیه مطبوعاتی بحث میکند و این کار را اشتباه میداند. بهیجه حق به جانب میگوید که او کار درستی کرده زیرا زلیخا باعث آسیب دیدن او شده است. همان لحظه ایلماز با عصبانیت به خانه آمده و با فریاد، مژگان را صدا می زند و از او در مورد بارداری اش سوال میکند. همه با تعجب به مژگان خیره می شوند. مژگان میگوید که او باردار است و قصد داشت سر میز شام این خبر را به همه بدهد. سپس برگه آزمایش را نشان میدهد. ایلماز با عصبانیت میگوید که چنین چیزی امکان ندارد، زیرا آنها مدتهاست که با هم رابطه ای ندارند. مژگان میگوید که یک بار که ایلماز مست به خانه آمده این اتفاق افتاده است. ایلماز زیر بار نمی رود. مژگان از او میخواهد که این بحث را در جمع ادامه ندهد. ایلماز با قاطعیت میگوید که پدر بچه او نیست. مژگان به شدت دلخور شده و به اتاق می رود. تکین از حرف ایلماز عصبانی شده و با او دعوا میکند و میگوید که او حق ندارد چنین تهمتی به زنش بزند. ایلماز میگوید که او مطمئن است. سپس به سمت عمارت کوچک می رود و شب به خانه برنمیگردد.
بهیجه به خوشحالی به اتاق مژگان می رود و بابت حاملگی اش به او تبریک میگوید. مژگان به خاطر برخورد ایلماز ناراحت است. بهیجه از او میخواهد که به دل نگیرد و ایلماز پشیمان خواهد شد.
سودا به اتاق پیش زلیخا می رود. او متوجه می شود که زلیخا بابت چیز دیگری ناراحت است و سعی دارد او را دلداری بدهد.
در خانه ثانیه با حرص به غفور میگوید که سودا او را تهدید کرده است که از خانه بیرونش میکند. غفور از ثانیه میخواهد که با سودا کلنجار نرود تا باعث دردسر نشود.
صبح در خانه تکین سر میز صبحانه، بهیجه پیش تکین از رفتار ایلماز گلایه میکند. مژگان میگوید که از ایلماز انتظاری ندارد و خودش به فکر بچه هایش است. بعد از صبحانه، بهیجه با تکین صحبت کرده و میگوید که مژگان به هیچ وجه آدم بی آبرویی نیست و چنین کاری در حق ایلماز نمیکند و ایلماز خیلی حرف بدی به او زده است. تکین میگوید که خودش با ایلماز صحبت خواهد کرد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 291 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 292 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم