خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 299
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 299 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
ثانیه به خانه رفته و گریه میکند. غفور او را دلداری میدهد و میگوید که به زودی سودا از این خانه می رود و او نباید به خاطر سودا خودش را ناراحت کند.
شب ایلماز پیش زلیخا رفته و شناسنامه و پاسپورتهای جعلی را که برای فرار آماده کرده است را به او نشان میدهد. او میگوید که بلیت ها را گرفته و خانه نیز در آلمان حاضر است و دوستش فرهاد در انتظار آنهاست. زلیخا خوشحال و امیدوار می شود.
شب در خانه غفور از ثانیه میخواهد که بگذارد او به آلمان برود تا آنها از شر سودا راحت بشوند و او دیگر ثانیه را اذیت نکند. ثانیه چنین چیزی را قبول نمیکند. اوزوم حرفهای آنها را شنیده و داخل می آید و از غفور خواهش میکند که آنها را تنها نگذارند و مانند پدرش نرود. غفور با ناراحتی او را بغل کرده و میگوید که دخترش را ترک نمیکند.
شب در خانه، بهیجه از مژگان در مورد دارایی های ایلماز سوال میکند. مژگان میگوید که چیزی از دارایی های ایلماز نمیداند و برایش اهمیت ندارد. بهیجه میگوید که او باید نصف اموال ایلماز را بعد از طلاق بگیرد و نفقه و حق و حقوقش را نیز کامل طلب کند. مژگان میگوید که او خودش میداند باید چه کند و فقط آینده پسرش برایش مهم است. بهیجه میگوید که ایلماز باید برای او یک مطب بخرد و همچنین نصف سهام شرکت را به نام او بزند. مژگان چنین چیزی را قبول ندارد و میگوید که خودش به فکر خواهد بود.
زلیخا با آشپزخانه می رود و در مورد تدارک مراسم هولیا با او صحبت میکند. ثانیه با او حرف نمی زند. زلیخا متوجه دلخوری ثانیه شده و میگوید که در مورد عزیزه خانم، سودا کمی زیاده روی کرده اما او نیز حق داشته است. ثانیه میگوید که سودا آنطور که نشان میدهد نیست و او از سالها پیش برای گرفتن جایگاه هولیا دندان تیز کرده بود و حالا در حال گرفتن جای اوست. زلیخا چنین چیزی را انکار میکند، اما ثانیه میگوید که به او ثابت خواهد شد.
همه برای مراسم در حال تکاپو هستند. غفور بیرون ایستاده و برای چینش میز و صندلی نظر میدهد. شرمین نیز آمده و نظر میدهد. غفور با حرص به شرمین نگاه میکند. شرمین با طعنه به او میگوید که حواسش به خودش باشد تا به زندان نیفتد. سپس می رود. غفور از شرمین حرصش میگیرد.
شب مراسم چهلم هولیا برگزار شده و همه به آنجا آمده اند. بعد از اتمام مراسم، ژلخیا با آشپزخانه رفته و شربت درست میکند و داروی خواب آوری را که از قبل از ایلماز گرفته بود، داخل آن میریزد. سپس از شربت برای همه میریزد تا بخورند.
بعد از خوردن شربت، همه خوابآلود شده و به اتاق هایشان می روند. زلیخا نیز تظاهر به خستگی کرده و به اتاقش می رود.
در خانه تکین نیز همه برای خواب می روند. ایلماز منتظر میماند تا همه بخوابند. او سپس پنهانی به همراه کرمعلی از خانه خارج شده و سوار ماشین می شود. زلیخا نیز بلند شده و بچه ها را حاضر میکند و بیرون می رود. ایلماز دنبال زلیخا آمده و آنها با هم سوار ماشین می شوند و با خوشحالی به سمت خوشبختی خود می روند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 299 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 300 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم