خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 317
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 317 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
شب در خانه تکین با مژگان صحبت کرده و میگوید که بهیجه آدم بد طینتی است و از وقتی او آمده فقط مژگان را پر میکند. او میگوید که بهیجه فقط دنبال پول است و فقط به منفعت خودش فکر میکند. او از مژگان میخواهد که به حرفهای بهیجه گوش نکند. سپس میگوید که پیگیری میکند تا پول ایلماز را پیدا کنند.
در خانه فادیک از راشید در مورد شناسنامه سوال کرده و راشید میگوید که او درخواست المثنی داده است.
مژگان به حیاط رفته و گریه میکند.فکرت پیش او می رود. مژگان میگوید که به ایلماز فکر میکند و از اینکه ایلماز به فکر کرمعلی نبوده و به خاطر زلیخا همه دارایی اش را فروخته است ناراحت است. فکرت کنترل خود را از دست داده و ناگهان مژگان را می بوسد.سپس معذرت خواهی کرده و سریع میرود.
صبح در بیمارستان، امید در حال بحث با پدر خود پای تلفن است. پدر او مثل همیشه از او پول میخواهد. امید با حرص تماس را قطع میکند. فکرت داخل اتاق امید آمده و موضوع را می فهمد. فکرت به امید میگوید که او پول را میدهد، و هروقت که وقتش رسیده با یکدیگر تسویه میکنند. منظور او پولی است که قرار است نصیب آنها بشود. امید قبول میکند.
هنگام رفتن فکرت، امید در مورد پیدا کردن خانه و اسباب کشی با او صحبت میکند.قکرت دستش را روی شانه او گذاشته و میگوید که همه کارها را با هم حل میکنند. همان لحظه مژگان رسیده و از اسما بودن امید و فکرت متعجب می شود. فکرت میگوید که امید در آلمان مشتری او بوده و از فکرت بلیت میخریده است.
شرمین به خانه پیش زلیخا می آید . کمی بعد مژگان به آنجا آمده و میخواهد با زلیخا صحبت کند. او و زلیخا به اتاق می روند و شرمین پشت در فالگوش می ایستد. مژگان در مورد پولی که گم شده است از زلیخا سوال کرده و از او میخواهد که پول را پس بدهد. زلیخا میگوید که پول پیش او نیست ، اما مژگان باور نمیکند و با او بد حرف می زند. زلیخا عصبانی شده و مژگان را بیرون میکند. او به شدت عصبی می شود. زلیخا از اتاق بیرون آمده و موضوع را به سودا و شرمین نیز میگوید.
املاکی پیش دمیر می رود و خبر میدهد که امید در محله ای که خانه های دمیر زیاد هستند دنبال خانه میگردد. او به دمیر پیشنهاد میدهد که یکی از خانه ها را به امید اجاره بدهد. دمیر میگوید که خانه های کوچک آپارتمانی برای امید مناسب نیستند و او باید در حد پزشک ارشد باشد و یک خانه ویلایی حیاط دار داشته باشد. سپس عمارتی را که قبلاً سودا آنجا بود پیشنهاد میدهد و از املاکی می خواهد آن را به امید بدهد.
در جلسه انجمن خیریه، بهیجه با افاده میگوید که یک خانه خوب خریده اند و به زودی قرار است از آنجا بروند و چیزهای دیگری نیز می خرند. شرمین مقابل همه به او طعنه می زند و سوال میکند که با کدام پول قرار است خرید کنند، زیرا از ایلماز هیچ پولی به مژگان نرسیده است. همه متعجب شده و بهیجه که ضایع شده است، با عصبانیت از آنجا می رود.
مشاور املاک، امید را به عمارت می برد و کلید را به او تحویل میدهد. امید از آنجا خوشش می آید. او با دمیر تماس میگیرد و بابت تهیه خانه برای او از دمیر تشکر میکند.
همه در عمارت کوچک که قرار است خانه گولتن و چتین باشد، مشغول چیدن لوازم خانه و جهیزیه هستند. ثانیه احساساتی شده و اشک می ریزد.
فادیک با نگرانی به زلیخا میگوید که هنوز شناسنامه راشید حاضر نشده است. زلیخا میگوید که ایرادی ندارد و آنها میتوانند ابتدا حسن عروسی رای بگیرند و بعد عقد کنند، اما تا زمانی که عقد نکردند راشید نباید در اتاق فادیک بماند. فادیک با خوشحالی از زلیخا تشکر میکند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 317 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 318 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.