خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 320
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 320 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
زلیخا با خواندن نامه شوکه می شود. همان لحظه از طرف بهزیستی یک نفر آمده و پرونده ای به زلیخا تحویل میدهد و از او بابت اهدای زمین به بهزیستی تشکر میکند.
در خانه بهیجه پیش خدمتکاران آمده و با عصبانیت از اینکه ملافه تخت او را عوض نکرده و لباس هایش را مرتب نکرده اند آنها را دعوا میکند. او مشغول داد و بیداد است که تکین سر می رسد و حرفهای او را می شنود. تکین راننده خود را صدا زده و رو به بهیجه میگوید حالا که در خانه او آسایش ندارد و ناراضی است، به یکی از خانه های او داخل شهر برود و امکانات نیز به او میدهد. سپس از راننده میخواهد بهیجه را برساند. بهیجه متعجب شده و حرصش میگیرد، اما نمیتواند چیزی بگوید.
در بیمارستان، مژگان متوجه می شود که امید او را مسئول پروژه واکسیناسیون کرده است.او عصبانیت به اتاق پیش امید رفته و مقابل همه، طلبکارانه از او گلایه میکند و میگوید که امید حق ندارد او را مجبور کند که به روستاهای مختلف برای واکسن برود. امید از مژگان میخواهد که مراقب حرف زدنش باشد و جایگاه خودش را بداند. سپس به او تذکر میدهد که پرونده را درست و کامل بخواند که داخل آن نوشته شده او مسئول پروژه است و قرار نیست برای اجرای پروژه روستاگردی کند. سپس به او تذکر میدهد که دیگر او را «تو» خطاب نکند و احترام بگذارد. مژگان با حرص از او معذرت خواهی کرده و بیرون می رود. آیکوت دنبال مژگان رفته و به او میگوید که سو تفاهم شده و آنها خودشان به خاطر سابقه مژگان در بحث واکسیناسیون این مسئولیت را به امید پیشنهاد داده اند.
بهیجه چمدان خود را جمع کرده و با حرص و عصبانیت سوار ماشین شده و می رود.
تکین به همراه فکرت برای نهار به رستوران می روند. در حین غذا خوردن، تکین دوباره بحث عدنان را وسط کشیده و میخواهد دلیل اصلی مشکل فکرت با او را بداند. فکرت دوباره حرفهای خودش را تکرار میکند. فکرت تعریف میکند که در کودکی مادر او سختی زیادی کشیده و بعد از اینکه پدرش آنها را بیرون کرد، به آلمان رفته و مادرش کارگری میکرده است. تکین ارتباط این مسأله با عدنان را نمیفهمد. فکرت میگوید که عدنان پدرش را مقروض کرده بود و به این خاطر موسی نوکری عدنان را میکرد و از او سو استفاده می شد. تکین میگوید که در کل موسی نیز آدم خوبی نبوده و هرگز به فکر خانواده اش نبود و در گذشته پدرشان را نیز اذیت میکرد. او میگوید که هرگز نفهمیدی که موسی چرا زنش را از خانه بیرون کرد. سپس دوباره از فکرت علت شکستن سنگ قبر را می پرسد. فکرت با کلافگی میگوید که مست بوده و دلیل خاصی نداشته است. تکین دیگر ادامه نمیدهد.
مژگان به همراه آیکوت به حیاط بیمارستان رفته و با آن مشغول درد و دل می شود و به او میگوید که ایلماز تمام پولی که حق کرمعلی بوده را نقد کرده بود تا با زلیخا فرار کند و اصلا به فکر پسرش نبوده است. او ادعا میکند که مطمئن است پول دست زلیخا است.
زلیخا و دمیر نیز برای نهار به رستوران می روند.
بهیجه با دیدن خانه شوکه شده و آنجا را در حد خودش نمی داند و عصبانی می شود. او با مژگان تماس میگیرد و از او میخواهد که پیشش برود. سپس به او میگوید که تکین به ناحق او را به خاطر نظیره بیرون کرده است. مژگان ای بهیجه عصبی شده و میگوید که خود او مقصر است.
در آشپزخانه فادیک به خاطر راشید در حال گریه کردن است. ثانیه و گولتن ناراحت شده و او را دلداری میدهند. سودا به آشپزخانه آمده و فادیک را بغل میکند و سعی دارد او را آرام کند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 320 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 321 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.