خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 340
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 340 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
مژگان در بیمارستان پیش بختیار رفته و به اصرار از او میخواهد بگوید که مشکل فکرت چیست و چرا ناگهان تغییر رفتار داده است. فکرت که نمیتواند مژگان را دست به سر کند، به دروغ به او میگوید که او در آلمان دوست دختری دارد که به خاطر او خودکشی کرده و فکرت به همین خاطر آشفته است. مژگان ناراحت شده و بیرون می رود. بختیار از اینکه فکرت باعث شده است که او دروغ بگوید کلافه می شود.
شب زلیخا به خانه برنگشته و همه نگران هستند. شرمین با همه آشنایان تماس میگیرد اما زلیخا را پیدا نمیکند. شرمین با هتل تماس میگیرد تا به دمیر خبر بدهد، اما متوجه می شود که دمیر هتل نیست و اتاق رزرو نکرده است. سودا از شنیدن این قضیه متعجب می شود.
دمیر به همراه امید به رستوران رفته و شان عاشقانه ای می خورند. او جعبه هدیه ای به امید میدهد که داخل آن یک دستبند جواهر است و آن را به دست امید می بندد. آنها سپس با هم بلند شده و شروع به رقص تانگو میکنند.
ثانیه و سودا تصمیم میگیرند پیش تکین بروند و موضوع را بگویند و از او کمک بخواهند. شرمین بعد از رفتن آنها با فسون تماس میگیرد و به او میگوید که به آنجا بیاید. او سپس با مستشار در آنکارا تماس میگیرد و میگوید که با دمیر کار دارد، اما مستشار میگوید که او با دمیر قرار نداشته و به آنجا نرفته است. فسون میگوید که حتما دمیر به زلیخا خیانت میکند. شرمین عصبی شده و چنین چیزی را انکار میکند.
در خانه تکین، سودا و ثانیه در مورد موضوع نامه ها و کسی که ادعا کرده پسر عدنان است صحبت میکنند و میگویند که شاید آن فرد بلایی سر زلیخا آورده باشد. تکین عصبی می شود و میگوید که افرادش را برای پیدا کردن زلیخا جمع میکند. او از آنها میخواهد که فعلا به پلیس چیزی نگویند و منتظر باشند. سودا و ثانیه به خانه برمیگردند.
تکین به بیمارستان می رود و با عصبانیت از بختیار سراغ فکرت را میگیرد. بختیار مجبور می شود مخفیگاه فکرت را به تکین نشان بدهد و او را به دفتر فکرت می برد، اما فکرت آنجا نیست. تکین با نگاه کردن به پرونده ها متوجه می شود که فکرت در آن دفتر در مورد دمیر تحقیق کرده و برای او نقشه کشیده است. او اصرار دارد بداند که فکرت کجاست، اما بختیار قسم میخورد که خبری از فکرت ندارد.
تکین به همراه افراد زیادی به سمت عمارت دمیر رفته و به سودا میگوید که با افرادش همه جا را میگردند.
زلیخا در جنگل روی زمین افتاده و پایش داخل تله گیر کرده است. او فریاد می زند و کمک میخواهد، اما کسی صدای او را نمی شنود.
در خانه شرمین به سودا میگوید که با مستشار تماس گرفته و دمیر آنجا نرفته است. سودا کلافه می شود.
دمیر و امید در ویلا کنار یکدیگر خوابیده اند و از چیزی خبر ندارند.
همه تا صبح به دنبال زلیخا میگردند اما او را پیدا نمیکنند.
غفور در آشپزخانه به فکر غذا خوردن است. ثانیه از اینکه در این شرایط او همچنان به فکر شکم خود است عصبی می شود.
صبح تکین پیش سودا آمده و میگوید که زلیخا را پیدا نکرده اند و او میخواهد به آنکارا پیش مستشار برود تا دمیر را پیدا کند. سودا به او میگوید که دمیر به آنکارا نرفته و آنها نمیدانند او کجاست.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 340 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 341 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.