خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 91

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 91 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 87

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 91

تکین به بیمارستان می رود و خانواده مجروح را دلداری میدهد و به آنها رسیدگی میکند.

سپس احوال بیمار را می پرسد. دکتر میگوید که او در اتاق عمل است و شرایط حیاتی را سپری میکند.

در خانه دمیر، زلیخا در اتاق نشسته و گریه میکند. او سپس پنهانی از خانه بیرون می آید و سراغ خانه ای که دفعه قبل دمیر بچه را به آنها سپرده بود می رود.

هنگامی که دمیر به اتاق می رود، با نبودن زلیخا حدس و میزند که او کجا رفته باشد. سپس به دنبال او می رود.

زلیخا به خانه مورد نظر رفته و متوجه می شود که عدنان آنجا نیست. دمیر به آنجا رفته و از زلیخا میخواهد به خانه برگردد. زلیخا با گریه و درماندگی می رود.

صبح، مژگان دم پنجره نشسته و منتظر آمدن ایلماز است. او که از چیزی خبر ندارد، از اینکه ایلماز دیر کرده است دلخور است. او سپس به پیشنهاد دوستش با صباح الدین تماس میگیرد تا از ایلماز خبر بگیرد. صباح الدین میگوید که دیشب با ایلماز صبحت کرده و او قرار بوده که به آنجا برود.

مژگان از اینکه ایلماز با وجود فهمیدن حرفهای او، هنوز به آنجا نیامده عصبانی و ناراحت می شود. دوست او نیز دیگر متقاعد می شود که ایلماز نمی آید و دیگر به مژگان امیدواری نمی‌دهد. او به مژگان پیشنهاد میدهد که به آمریکا پیش برادرش برود.

غفور پیش دمیر آمده و خبر میدهد که شب گذشته ایلماز یک نفر را با تیر زده زیرا پشت سر زلیخا حرف می زده اند.

کمی بعد، خبرنگار به خانه می آید. زلیخا به اجبار حاضر شده و حفظ ظاهر میکند. او باید حرفهایی را که دمیر و هولیا از او خواسته اند مقابل خبرنگار بگوید.

ایلماز تا زمان مشخص شدن وضعیت مجروح به زندان منتقل می شود.او به زندانی ها رسیدگی میکند و آنها همگی ایلماز را دوست دارند و به او احترام می‌گذارند.

بعد از تمام شدن مصاحبه و رفتن خبرنگار، زلیخا از دمیر پسرش را میخواهد، اما دمیر میگوید که به وقتش عدنان را می آورد. زلیخا با درماندگی به اتاق رفته و گریه میکند.

دمیر به شرکت می رود. او جنگاور را میبیند که به آنجا آمده و کلافه می شود. جنگاور به دمیر میگوید که نهال حرفی به کسی نزده و او از این قضیه مطمئن است.

دمیر با عصبانیت میگوید که نهال برای برادرش از زلیخا طلب پول کرده و در مقابل او را به گفتن را هایش تهدید کرده است. سپس جنگاور را بیرون میکند. جنگاور که شوکه شده، به سمت خانه می رود.
در آشپزخانه، سحر مدام به غفور رسیدگی کرده و به او توجه میکند. وقتی که کسی در آشپزخانه نیست، سحر مشغول صحبت با غفور است و فادیک از پشت در حرفهای آنها را شنیده از توجه سحر به غفور متعجب می شود.
جنگاور به خانه رفته و با نهال دعوا میکند. نهال میگوید که او قصد بدی از حرفش نداشته و به خاطر برادرش از زلیخا پول خواسته و نمی‌خواسته که به جنگاور فشار بیاورد.

جنگاور بخاطر کار نهال مطمئن می شود که او خبر را پخش کرده و همچنین به او دروغ گفته و زلیخا را نیز تهدید کرده است.

او با عصبانیت چمدان خود را جمع کرده و می‌گوید که نهال را طلاق میدهد. سپس خانه را ترک میکند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 91 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 92  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *