خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 98

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 98 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 97

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 98

نهال برای خرید به بازار می رود.پسر او علی اصرار دارد که پدرش را میخواهد و دلش برای او تنگ شده.

او وقتی که حواس نهال پرت است، بازار. او ترک کرده و به قهوه خانه می رود و جنگاور را آنجا می بیند.

نهال از گم شدن علی نگران شده و در بازار گریه می‌کند. همه دنبال علی می‌گردند و او را در قهوه خانه پیدا می‌کنند.

جنگاور علی را پیش نهال می آورد اما علی اصرار دارد که جنگاور نیز همراه آنها به خانه بیاید.

دمیر در بیمارستان پیش زلیخا میماند. در خانه ثانیه پیش هولیا آمده و میگوید که همه می‌دانند زلیخا در ماشین ایلماز بوده است. هولیا از این قضیه عصبی می شود.

فسون به خانه شرمین می رود و آنها در مورد اتفاقات اخیر و تصادف مژگان و زلیخا غیبت میکنند. شرمین میگوید که حتما زلیخا بخاطر تهدید مژگان برای دور کردن او از ایلماز سوار ماشین او شده بود.

دمیر از اینکه هنوز اتاقی در بیمارستان خالی نشده ناراحت است و به اتاق یکی از بیماران که قرار بود شب ترخیص شود و منتظر ماشین است، رفته و به او پیشنهاد میدهد که امشب با هزینه او در هتل بماند تا زلیخا به اتاق او برود. بیمار قبول میکند.

زلیخا در اتاق از دیدن محبت ایلماز عصبی شده و طاقت ندارد.او با گریه از اتاق بیرون می آید و وقتی دمیر را میبیند، اصرار میکند که نمیخواهد در بیمارستان بماند و میخواهد به خانه برود. دمیر بخاطر بی قراری زلیخا او را به خانه می برد. زلیخا عدنان را بغل کرده و گریه میکند و سپس خوابش می برد‌.

در خانه نهال،وقتی جنگاور علی را برای خواب به اتاق می برد، بیرون آمده و میخواهد برود. نهال میگوید که علی بی تابی میکند و میخواهد او آنجا باشد.

جنگاور میگوید‌ که آخر هفته برای بردن علی به تماشای مسابقه دنبال او می آید. همان لحظه علی بیدار شده و از اتاق بیرون می آید و با گریه و التماس از جنگاور میخواهد که آنها را ترک نکند و پیش او بماند. جنگاور ناراحت می شود و بغض میکند و علی را بغل میکند تا آرام شود.

صبح در خانه دمیر سر میز صبحانه، زلیخا از سحر میخواهد که برای عدنان شیر آماده کند.

سحر به آشپزخانه رفته و به عمد شیشه خشک عدنان را داخل سینک خالی میکند و سپس به زلیخا میگوید که شیر تمام شده است.

زلیخا عصبی شده و نعمت را صدا می زند و بخاطر بی مسئولیتی او به او هشدار میدهد. نعمت میگوید که مطمئن بود شیر در جعبه بوده و آن را چک کرده بود.

هولیا غفور را صدا می زند و از او میخواهد به بازار برود و سریع برای عدنان شیر بخرد. سحر از اینکه نعمت را بی اعتبار کرده خوشحال است.

بعد از چند روز که حال مژگان بهتر شده، او به بیمارستان برای کار می رود. ایلماز او را همراهی میکند. مژگان از اینکه ایلماز در مورد علت بودن زلیخا در ماشین سوال نکرده است متعجب است. ایلماز میگوید که منتظر توضیح خود مژگان بوده است. مژگان میگوید که زلیخا قصد حرف زدن با او را داشته اما فرصت نشده است.

تعمیرکار پیش تکین آمده و میگوید که طبق حدسش، ترمز ماشین ایلماز بریده شده بود. تکین متعجب شده و میگوید که چنین چیزی امکان ندارد زیرا ایلماز همیشه به ماشین رسیدگی میکرد. ایلماز میگوید که درست حدس زده بود و مطمئن است که کار دمیر بوده است تا بلایی سر او بیاورد.

غفور بعد از خرید شیر در بازار، از یک دست فروش یک روسری میخرد و سپس وارد مغازه طلا فروشی شده و یک جفت گوشواره می خرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 98 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 99  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *