خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 1

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 1 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 1

سریال ستاره شمالی قسمت 1

این داستان درباره کوزی است.خانواده کوزی در استانبول زندگی میکنند.کوزی سه دختر به نامهای فریده، امینه و کوگچه دارد.
وقتی که مادر آنها یک نامه کوتاه مینویسد و ترکشان میکند، زندگی جدید آنها شروع میشود.
نامه ای که مادرشان بجای عذرخواهی از آنها،میگوید که پولی که از شرکت برمیدارد، کلا متعلق به خودش است.باور کردن آن نامه آسان نیست،مخصوصا که در آخر نامه میگوید که من نه از شما، بلکه از پدرتان جدا میشوم و زمانش که برسد ،من در کنارتان خواهم بود.
سه دختر نامه را میخوانند و ناراحت و عصبانی میشوند.کوگچه میگوید که مادرمان به بابا خیانت کرده و پولها را هم برداشته و رفته است.فریده که بزرگتر است میگوید مادررفته ولی ما کنار پدرمان میمانیم.کوکچه میگوید که ما دو و نیم میلیون لیره کم داریم.کوزی به آنها میگوید که نگران نباشند و او مسایل را حل میکند.کوزی باور دارد که میتواند اینکار را بکند و با تمام وجود برای شرکت کار میکند،اما درست کردن کارها و اعتباری که مادر از بین برده بود، کار راحتی نیست.پروژه های او را به دلیل عدم اعتبار کافی ،رد میکنند.
کوزی با دوستش چتین،دراین مورد حرف میزند و او کوزی را تشویق میکند که از یک نزول خوار ،پول قرض کند تا کارهایش را انجام دهد و میگوید که ضامن او میشود.کوزی به ناچار قبول میکند و فکر میکند که در مسیر خوشبختی است، در حالیکه در مسیر بدبختی قدم برمیدارد و نمیداند کسی را که دوستش تصور میکند،روزی دشمنش میشود.
پولهایی که کوزی میگیرد،کافی نیستند و امورات بدتر میشوند و کوزی نمی تواند قسط ها را پرداخت کند.چتین به او می‌گوید که خانه قدیمی مادرش را میفروشد و موضوع را حل میکند،اما در ازای آن درخواستی از کوزی دارد. چتین میگوید که من بنام خدا وسنت پیامبر، دخترت فریده را از تو خواستگاری میکنم.کوزی با تعجب میگوید که تو‌ مثل عموی او هستی.اما چتین اعتراف میکند که از وقتی که فریده را دیده ،عاشقش شده است‌ و اگر کوزی قبول کند ،فریده هم مخالفتی نمی کند.کوزی عصبی میشود و با سرش محکم به صورت او میزند و میگوید که دیگر اسم فریده را نیاورد و او دختر فروشی ندارد.
چتین‌‌ بعد از رفتن او،تلفن می زند و میگوید که کارهای توقیف اموال را شروع کنند.کوزی از هر طرف تحت فشار قرار میگیرد.
فریده که خواهر بزرگتر است،سعی میکند جای مادر را برای خواهرانش پر کند. آنها با هم سر لباس بحث میکنند و فریده به آنها اطلاع میدهد که از مدرسه نامه آمده است که اگر این ماه هم قسط شهریه را پرداخت نکنند،دیگر نمی توانند به مدرسه بروند.
در این موقع در میزنند و فریده در را باز میکند و میبیند که چند نفر مرد از دایره اجرا هستند و میگویند که به علت بدهی های آقای کوزی ملا اوغلو،توقیف اموال او را شروع میکنند. آنها وارد خانه میشوند و اشیا و وسایل را قیمت گذاری میکنند .کوزی پیش آنها می‌رود و میفهمد که اینکار از طرف چتین صورت گرفته است.کوزی عصبانی میشود واسلحه اش را برمیدارد و میخواهد برود که فریده جلوی او را میگیرد و‌ میگوید : چتین با من حرف زده و من همه چیز را میدانم. اگر تو او را بزنی،چه اتفاقی برای همه ما میافتد؟ ما به تو احتیاج داریم. کوزی آرام وقانع میشود.
آنها همه وسایل را میبرند و خانه خالی میشود.شب آنها با هم حرف میزنند و کوزی میگوید که جایی را می‌شناسد که قبلن ازش فرار میکرده است،اما فعلا امن ترین جا برای آنها هست.
فردای آنروز،اولین روز زندگی جدیدشان است. آنها به روستایی دوردست میروند که مربوط به گذشته کوزی است. آنها زود میفهمند که مردم آن روستا،مشتاق آنها نیستند.مخصوصا یکی از آنها،اصلا موافق آمدن خانواده کوزی نیست.
در روستا مراسم جشن و‌ رقص هست و‌ ییلدیز هم میرقصد.
کوزی و دخترهایش سوار اتوبوس هستند.فریده کنار کوزی نشسته و از اومیپرسد که چرا با پدرش قهر هستند.کوزی می‌گوید که چون او استانبول رفتن و مادرش را انتخاب کرده است و آن روستا و خانواده و قولهایی‌‌ را که داده بود، همه را ترک کرده، و ادامه میدهد که من قلب آنها را شکستم.
صفر،برادر ییلدیز،مایل است که او ازدواج کند و به زنش ناهیده ،میگوید که با او حرف بزند و بگوید که دکتر گورجی او را دیده و پسندیده و میخواهد خواستگار بیاید.ناهیده مسأله را به ییلدیز میگوید، ولی او عصبانی میشود ومیگوید که من قصد ازدواج با هیچکس را ندارم و از بیست سال قبل‌،تصمیم گرفتم که ازدواج نکنم.
ناهیده سعی می‌کند که او را راضی کند که حداقل یکبار او را ببیند، چون مردم پشت سرش حرف میزنند.
یبلدیز به درمانگاه میرود و دکتر گورجی را میبیند و به او میگوید که من مثل خواهرت هستم و اهل ازدواج با تو نیستم.
کوزی با دخترهایش در روستا مورد بی محلی مردم قرار میگیرند. آنها نزدیک خانه پدرش میروند و کوزی به دخترهایش تذکر میدهد که در خانه پدربزرگ،اگر هر حرفی شنیدند،ناراحت نشوند و جواب هم ندهند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 1 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 2 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *