خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 24

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 24 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 1

سریال ستاره شمالی قسمت 24

در خانه،کوزی روی طرح کشتی کار می کند. گوکچه از کوزی راجع به ییلدیز سوال می کند و می‌گوید که متوجه اشتباهش در مورد ییلدیز شده و اینکه مادرشان آنها را ترک کرده و این تقصیر کوزی نیست. کوزی منظورش را می پرسد. گوکچه می گوید که در فکر ازدواج نیست‌.
ناهیده به خانه پنبه می آید‌. او می گوید که باید برای کوزی و ییلدیز نقشه ای بکشند. پنبه همکاری با او را قبول نمیکند. ناهیده تاکید می کند که برای اینکار به یک آدم وارد نیاز دارد. پنبه نمی پذیرد، زیرا که فردا کار مهم و خصوصی دارد و‌ می
خواهد برای همه سورپرایز شود.ناهیده به او اصرار کرده و می گوید :«دفعه اول ما بی تجربه بودیم، اما الان هم تجربه داریم هم شرایط مناسب است، چون کوزی هم ییلدیز را دوست دارد. اگر آنها کنار هم بخوابند،فرصت را از دست نمی دهند.»
سه دختر کوزی ،کنار هم خوابیده اند و حوصله ندارند. امینه از فریده می پرسد که آیا عمر را می بخشد؟ فریده هم از او می پرسد که آیا می تواند کسی را که گولش زده، ببخشد؟ امینه جواب میدهد:« من کسی را که گولم زده بود،بخشیدم،اما او،خودش نمی تواند خودش را ببخشد..» گوکچه نیز می گوید:« من عثمان‌ را ترک کردم و به گریه هایش هم گوش نکردم.»
فریده علتش را می پرسد وذاو دلیلش را قصد ازدواج عثمان می داند. گوکچه نظرش این است که به او درس می دهد تا اشتباهش را بفهمد،و بعد از آن آشتی می کنند.
صبح دخترها می بینند که پنبه آنجا می آید،در حالیکه تیپ و رنگ موها و لباسش را شبیه ییلدیز کرده است.
آنها متعجب می شوند و دلیلش را جویا می شوند.
کوزی خواب است.پنبه بیرون می رود و‌ همان موقع ،ییلدیز را می بیند.یبلدیز از دیدن پنبه،که ظاهرش را کاملا شبیه او کرده، حیرت زده می شود و خنده اش می گیرد.کوزی هم‌ بیرون می آید و از دیدن پنبه،متعجب می شود و می خندد.
کوزی‌ او را برای صبحانه دعوت میکند و ضمن خوردن صبحانه،به پنبه درباره شوهر دادن دخترها می گوید.
دخترها اعتراض می کنند.کوزی می گوید:« شماها در روستا ،با دوست پسرهایتان قرار می گذارید.»
او به دخترها توصیه می کند که مواظب رفتارشان باشند.
ناهیده به خانه ییلدیز می رود و‌حصار دیواری را می بیند. ییلدیز می گوید که دخالت نکند و کوزی حالا با این حصار ها از ندیدن او، دلتنگ شده است.ناهیده به او انتقاد کرده و می گوید:« من به تو می گویم که باید مدتی از او دور باشی، آنوقت تو‌ با او به ماهیگیری می روی. باید سیاست داشته باشی.یک مدتی به خانه من بیا و بمان،تا کوزی کاملا نبودنت را احساس کند و دلش برای تو‌ تنگ شود.»
ییلدیز به خانه کوزی میرود. آنها همگی صبحانه می خورند و ییلدیز به کوزی خبر میدهد که چند روزی خانه نیست و او مراقب خانه اش باشد. او علت رفتنش را تغییر مکان و کمی تنوع بیان میکند.کوزی می گوید که برای مراقبت از خانه اش،باید بتواند آنجا را ببیند‌. سپس بلند شده و بیرون می رود و با ماشین، حصارها را می شکند. او می گوید :« حالا می توانم خانه ات را ببینم.» او کلید ها را از ییلدیز می گیرد. ییلدیز با لبخندی از آنجا دور می شود.
ناهیده،پنبه را با آن لباسها می بیند و خنده اش می گیرد.پنبه کفری شده و می گوید که:« اگر زیاد گیر بدهی، از برنامه ریزی مون منصرف می شوم.»
ناهیده جدی شده و می پرسد که آیا وظیفه اش را انجام داده ؟ پنبه می گوید که با یک تیر ،دو‌ نشان می زند.
پنبه به درمانگاه پیش دکتر می رود.
آیپر هم آنجاست و دکتر جهان با او،در مورد خودش صحبت می کند و می گوید که وارد یک رابطه ناخواسته شده است.در این موقع ،پنبه با آن ظاهرش وارد می شود. آیپر می پرسد که چرا خودش را این شکلی کرده است؟ پنبه علتش را برگشتن به دوران جوانی و اورجینال شدن عنوان می کند. دکتر او را به ییلدیز شباهت می دهد. پنبه عصبانی می شود و با حرص می گوید:« ییلدیز با برادرم که بیست سال منتظرش بوده هست.». آیپر دلخور شده و به پنبه میگوید که :«من حرفهای تو را باور کرده بودم.» پنبه به دکتر می گوید که شبها نمی تواند بخوابد و یک داروی قوی بنویسد.
ییلدیز خانه ناهیده است و به اتفاقات بین خودش و کوزی فکر می کند.ییلدیز به ناهیده می گوید :« من این بار بعد سالها امیدوار شده ام،اما اگر زمین بخورم،دیگر نمی توانم بلند شوم.» ناهیده به او اطمینان می دهد که اینطور نمی شود.ناهیده می پرسد :« دوساعت دیگر تولد کی هست؟» ییلدیز یادش می اید که تولد او و کوزی در یک روز است.ناهیده می گوید که به همین مناسبت،یک مهمانی پارتی ترتیب داده که آنها با هم‌ جفت باشند. ییلدیز با تعجب می گوید:« ولی تو مرا اینجا آوردی که از اون دور باشم» ناهیده در جواب می گوید که :« آن موقع،تولد شماها یادم نبود و نمی توانیم از چنین روز مهمی بگذریم. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 24 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 25 مراجعه فرمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *