خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 33

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 33 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 33

کوزی در کلبه ماهی می پزد و با هم میخورند. ییلدیز از خوشمزه بودن آن تعریف می کند.
بویراز و قمر برای گرفتن جواب آزمایش پیش دکتر جهان می روند. او به جوابها نگاه می کند و دستپاچه می شود.دکتر به بویراز می گوید که ناتوانی جنسی دارد.بویراز منظورش را نمی فهمد.
دکتر به قمر می گوید که بیرون برود تا با بویراز صحبت کند.قمر نمی پذیرد و می گوید که :«من هم باید مشکل شوهرم را بدانم.» بویراز او را بیرون می فرستد و مطمئن می کند که خودش موضوع را به او می گوید.
دکتر به بویراز توضیح می دهد که او بیماری دارد که درمانش طولانی است و سردی کمر دارد. بویراز آن را سرسری می گیرد.دکتر او را متوجه می کند که بیماری جنسی دارد و او ایدز گرفته است.بویراز آن را غیر ممکن می داند و می گوید که غیر از قمر با کسی رابطه نداشته است.
کوزی به خوبی از ییلدیز پذیرایی می کند.همه چیز بنظر ییلدیز خوب است و او از خدا می خواهد که او را از این خواب بیدار نکند.
عثمان و امین و امینه در ماشین هستند و دنبال باغ فندق هستند،اما مسیر را اشتباه رفته اند.امین می گوید که باید از آنجا برگردند. گوشی امینه زنگ می زند که فریده است.فریده می گوید که توسط عمر،دزدیده شده است.فریده از آنها میخواهد که به آن هتل بروند تا او با آنها برگردد.
با کارهای کوزی، انقدر به ییلدیز خوش می گذرد که به او می گوید :«دفعه دیگر لازم نیست مرا بدزدی،تو مرا صدا کنی ،خودم میایم.» کوزی از ییلدیز می خواهد که یک ترانه بخواند همانطور که برای دخترها خوانده بود. ییلدیز قبول میکند و کوزی ترجیح می دهد که یک جای رمانتیک تری بروند.
بویراز از مطب خارج می شود.قمر منتظر است.بویراز به او می گوید که یک بیماری دارد که شبیه کم خونی است و دکتر تا موقع درمان آن،برگه سلامت نمی دهد‌ و‌ عقدشان به تاخیر خواهد افتاد.قمر فکر می کند که این بیماری با خوردن دل و جگر برطرف می شود و مانع ازدواج‌ نیست.بویراز می گوید که اگر درمان نشود،ممکن است این بیماری به بچه هایشان هم منتقل شود.دکتر گزارش سلامت نمی دهد.
کوزی و ییلدیز کنار دریا نشسته اند و ییلدیز شروع به خواندن ترانه زیبایی می کند.کوزی از ییلدیز تشکر می کند و سرش را روی شانه او می گذارد.
فریده بیرون هتل منتظر است که عمر می آید و می پرسد که :«با الیف حرف زدی و صحبت هاشو شنیدی؟»
فریده می گوید که :«در این مورد بعداً حرف می زنیم.» عمر خوشحال می شود از اینکه می شنود بعدی هم وجود دارد.عمر می خواهد او را به خانه برساند و در همین موقع،ماشین عثمان میرسد.امینه پیش فریده می رود و موضوع را جویا می شود.عمر می گوید که قصدش فقط این بوده که در یک محیط رمانتیک، پیشنهاد ازدواج بدهد.
شب است و ییلدیز و کوزی کنار آتش نشسته اند.ییلدیز کنجکاو است که بداند کوزی چطور عاشق بیقرار او شده است؟ کوزی اینطور شرح می دهد:« ما همش با هم بحث و دعوا می کردیم، ناگهان نگاه کردم و دیدم عاشقت شده ام.»
صحبت شعله پیش می آید و ییلدیز می گوید که:« او به خاطر تو برگشته است.» کوزی می گوید :«ولی من قبولش نکرده ام چون عاشق تو هستم.» اما بنظر ییلدیز،این چیزی را عوض نمی کند.کوزی از بحث درباره شعله،کلافه می شود و برای آوردن چایی می رود. ییلدیز از اینکه بعد از آن همه بی تفاوتی ها،کوزی به او توجه می کند،دلش خوش می شود.
شب ناهیده با ماشینش دم در خانه دکتر جهان می اید.چند دقیقه بعد، پنبه درحالیکه سوار یک جرثقیل کوچک است،پیدا می شود و دم در خانه دکتر می ایستد.پنبه در میزند و ایپر در را باز می کند.او محلول اتر را به پنبه می دهد. آنها هر کدام،با جوراب ،ماسک روی صورت شان می کشند.سپش داخل رفته و دکتر را بیهوش می کنند.
کوزی کنار آتش،چایی می آورد. ییلدیز می گوید که میخواهد با آرامش حرف بزند.او‌ فکر می کند که چون کوزی بعد از جدایی از شعله،احساس پوچی می کرده،عاشق او شده است.کوزی این طرز فکر را رد می کند و می گوید او دیگر بچه نیست و در سن و سالی هست که بداند به کی،چه احساسی دارد.ییلدیز ادامه داده و‌ می گوید که :«شاید دنبال آرامش بودی و آن را درمن پیدا کردی.» کوزی کفری می شود و می گوید:«تنها چیزی که من در تو پیدا نکردم، آرامش است،.»
بعد می بیند که ییلدیز از این حرف خوشش نیامد ،با نرمش توضیح می دهد که« منظورم این است که با همه اراده،خواسته ام،عاشقت شده ام، و صادقانه است.لطفا خواسته های شعله را انجام نده.»
ییلدیز دوباره از او می پرسد که اگر شعله از او جدا نمی شد،باز هم اینجا می آمد؟ کوزی این سوال را بی معنا می داند. ییلدیز فکر می کند که جوابش را گرفته و در واقع،عاشق شدنش را به شعله بدهکار است.
ناهیده و پنبه، دکتر جهان را روی جرثقیل می گذارند و بعد از آن،با لحاف،به پشت وانت منتقل می کنند.پنبه و ناهیده از ایپر تشکر می کنند و وعده می دهند که برای او هم یک نفر مناسب پیدا می کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 33 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 34 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *