خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 43

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 43 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 43

ییلدیز تعجب کرده و منظورش‌ را می پرسد.کوزی می گوید که،منظورش واضح و روشن است.ییلدیز با ناراحتی می گوید که یعنی دوباره او را ترک می کند؟ کوزی در پاسخ جواب می دهد که این ییلدیز است که او را ترک می کند.کوزی به ییلدیز می فهماند که بخاطر او همه کارهای سخت را انجام داده است،اما او کوزی را بازی داده است.کوزی می گوید که او اصلا فکر نکرده است که روبرو شدن با ان مرد،چه عواقبی ممکن است به بار بیاورد.
کوزی با ناراحتی می گوید که دیگر به عشق او اعتماد ندارد و به نظرش ییلدیز فقط در فکر انتقام گرفتن بوده است.ییلدیز گریه اش می گیرد.
او‌ از کوزی میخواهد که هر دو آرام شوند و بعد با هم حرف بزنند،اما کوزی می گوید که دیگر بعدی وجود ندارد و همه چیز بین آنها تمام شده است و از ییلدیز می خواهد که از آنجا برود. ییلدیز با ناباوری و دلشکستگی از آنجا می رود.
ییلدیز به خانه اش می رود و از عصبانیت وسایل خانه را می شکند.کوزی ،صدای شکستن وسایل و فریادهای عصبی ییلدیز را می شنود.
در خانه کوزی را می زنند و او باز کرده و می بیند که دخترها هستند.آنها می بینند که کوزی عصبانی است و می فهمند که با ییلدیز دعوا کرده است.
آنها کنجکاو هستند که موضوع را بدانند ولی کوزی فقط می گوید که او‌ توقعی داشته است که برای هر مردی غیر ممکن است.کوزی با عصبانیت به دختر ها اخطار می دهد که نباید با دوست پسرهایشان قرار بگذارند.او‌ می گوید که می خواهد تنها باشد و از آنجا می رود.
ییلدیز با گریه پیش ناهیده می رود و موضوع را به او می گویدو به اشتباهش اعتراف می کند که از کوزی خواسته است تا پیش دوست سابق زنش رفته و مدارک از او بگیرد،تا بتواند طلاق بگیرد.
ناهیده او را سرزنش می کند و می گوید که باید از کوزی عذر خواهی کند.ناهیده، ییلدیز را وادار می کند که با هم پیش کوزی بروند.
آنها به خانه کوزی می روند و می بینند که دخترها آنجا هستند.ناهیده با تصور اینکه کوزی خانه هست،می گوید که چشم آبی پشیمان و دل شکسته است‌ و می خواهد عذر خواهی کند.فریده می گوید که او خانه نیست و می خواست تنها باشد.دختر ها علت دعوا را می پرسند.ییلدیز می گوید که خودش این خرابکاری را کرده و خودش هم به تنهایی برای صحبت و عذر خواهی از کوزی می رود.
کوزی تنها کنار ساخل ایستاده و به دریا نگاه می کند.او به همان محلی که قبلا ییلدیز موقع گریه کردن،آنجا پناه می برد،رفته است.
کوزی به خاطرات آن روز فکر می کند،که ناگهان ییلدیز از پشت او می آید و او را بغل می کند و از کوزی دلجویی می کند.
کوزی از او می خواهد که راحتش بگذارد، چون می خواهد تنها باشد.
ییلدیز دست کوزی را می گیرد و ابراز علاقه می کند و می گوید که هرگز قصد انتقام نداشته است.
کوزی حرفش را باور نمی کند و از او دور شده و به همان معبد قدیمی کنار ساخل می رود. ییلدیز پریشان است و خودش را مقصر می داند.
امینه می خواهد به خانه امین برود که دم در او را می بیند که با دسته گلی زیبا در دستش ،بیرون می آید.امینه فکر می کند که آن دسته گل را برای او خریده ،اما امین می گوید که باید برود و بعدا حرف می زنند.امین تاکید می کند که دسته گل را برای کسی خریده که بیشتر از هر کسی دوستش دارد.
امینه به او شک می کند و او را تعقیب می کند.
کوزی داخل معبد می رود وخاطره آنروزی که در معبد عشقش را به ییلدیز اعتراف کرده بود،به یاد می آورد.یبلدیز باز هم دنبالش آنجا می رود. ییلدیز از کوزی می خواهد که او را ببخشد.کوزی باز هم می گوید که همه چیز تمام شده ،اما ییلدیز غرورش را می شکند و برای اثبات عشقش ،جلوی کوزی زانو می زند و دستش را می گیرد و از او طلب بخشش می کند.کوزی دستش را کنار می کشد و‌ می گوید که او باز هم قصد بازی کردن دارد و می رود.
کوزی کنار ساحل رودخانه می رود.
ییلدیز دوباره دنبالش می رود.
کوزی تاکید می کند که به تنهایی نیاز دارد،اما ییلدیز همه تلاشش را برای بهبود رابطه می کند و از او فرصت شانس دوباره ای می خواهد.
کوزی می گوید که از این به بعد،هیچکدام‌ از آنها همدیگر را باور ندارند. ییلدیز برای به دست آوردن دوباره دلش،شروع به خواندن ترانه ای می کند،اما اینکار هم روی کوزی تاثیر نمی کند. ییلدیز یک دستبند از کیفش درآورده و یک حلقه آن را به مچ‌ دست خودش می بندد و یک حلقه دیگرش را به مچ دست کوزی می بندد و بعد کلید دستبند را در آب می اندازد.کوزی عصبانی می شود و دنبال کلید،داخل رودخانه می رود و ییلدیز را هم با خودش به رودخانه می کشاند.اما نمی تواند کلید را پیدا کند و‌ از آنجا بیرون می آیند.
آنها هر دو‌ لباسهایشان خیس شده و به داخل کلبه ای که همان نزدیکی است ومتعلق به دوست کوزی است،می روند.کوزی بخاری را روشن می کند. ییلدیز سردش شده است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 43 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 44 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *