خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 45

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 45 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 45

پنبه در بیمارستان با پوشیدن لباس پرستاری،مقداری غذا که خودش آماده کرده،به اتاقی می برد که دکتر جهان در آن بستری است.او بعد از دیدن پنبه در لباس عروس و اعلام برنامه عروسی،دچار سکته خفیف قلبی شده و بستری است.
پنبه برایش مقداری آبمیوه و آب کله پاچه و خوراک دل وجگر می برد و می خواهد بزور به او بخوراند.دکتر جهان ناراحت و عصبی می شود و به پنیه می گوید که در کنار او احساس خفه شدن می کند.دکتر تاکید می کند که او را فقط مثل یک خواهر و همسایه دوست دارد و به عنوان همسر نمی تواند به او‌ احساسی داشته باشد.
پنبه گریه اش می گیرد و از دکتر عذر خواهی کرده و از اتاق بیرون می رود.او درحالی که دل شکسته است، در راهرو می نشیند و گریه می کند.
آیپر از آنجا رد می شود و پنبه را می بیند.پنبه به او می گوید که دکتر جهان از او جدا شده و بعد از درد و دل کردن ،با گریه می رود.
کوزی و ییلدیز،هر دو در خانه هایشان متوجه می شوند که چایی ندارند و میل به خوردن چایی دارند. ییلدیز پیش فاطمه و آقا روحی می رود.آنها هم‌ با هم نشسته و مشغول خوردن چایی هستند. ییلدیز از آنها چایی می خواهد‌ و می گوید که از کوزی جدا شده است.در همین موقع،کوزی هم برای گرفتن چایی،آنجا می آید. ییلدیز و کوزی ،بعد از بحث ولجبازی با هم، به خانه هایشان برمی گردند.
ناهیده درخانه مشغول استراحت است که در می زنند.او در را باز می کند و پنبه را می بیند که گریه کنان وارد می شود.پنبه می گوید که او و دکتر جهان از هم جدا شده اند.
ناهیده علتش را می پرسد.پنبه می گوید که دکتر در کنارش احساس خفگی می کند وخوشحال نیست و دوستش ندارد.پنبه با ناهیده درد دل
می کند و می گوید که بعد از مرگ شوهرش تنها مانده و دوست دارد که شوهر و خانواده ای داشته باشد.
ناهیده به او یادآور می شود که او بچه دار نمی شود.پنبه اعتراف می کند که مشکل از شوهرش بوده و او بخاطر ناراحت نشدنش،این مسأله را پنهان کرده است.پنبه با گریه می گوید که دوست دارد مادر شود، اما دیگر سن و زمان باروری او می گذرد.
کوزی مشغول هیزم شکستن است و ییلدیز از پشت پنجره نگاه می کند و فکر می کند که حتما کوزی برنامه برای ماندن دارد که هیزم جمع می کند.او به شکرو زنگ می زند و می گوید که به خانه ییلاقی بیاید.
امین و عثمان مشغول تمرین برای آهنگ،روی صحنه هستند.فریده و عمر با امینه و گوکچه هم آنجا می آیند.
در این موقع ،یکی از همکاران آنجا می آید و به آنها می گوید که رییس می خواهد که یک زن هم روی صحنه با گروه همراهی کند.دخترها اعتراض می کنند، اما عمر و فریده می گویند که همراهی یک زن روی صحنه باعث بهتر شدن برنامه می شود و موقعی که رییس نظری بدهد،کاری نمی شود کرد.
امینه می گوید که اگر اینطور است،پس او هم می خواهد خواننده شود. گوکچه هم اعلام همکاری می کند.عمر می گوید که آنها دنبال آدم حرفه ای هستند.سه خواهر با هم روی صحنه می روند و یک آهنگ را که قبلاً با همدیگر در خانه تمرین می کردند، اجرا می کنند.آن مرد برنامه آنها‌ را می پسندد و دعوت به همکاری می کند که باعث خوشحالی همگی می شود.سپس آنها دنبال یک اسم هنری برای گروه می گردند و به پیشنهاد عمر،اسم «کوتیورو» را انتخاب می کنند.عمر هم اعلام می کند که در برنامه ریزی ها از آنها حمایت می کند.
شکرو به خانه یبلدیز می رود. ییلدیز به او تاکید می کند که نباید با کوزی هیچ‌ رابطه ای داشته باشند و کارهایی انجام دهند که کوزی از آنجا برود. ییلدیز به شکرو می گوید که هیزم های کوزی را بدزدد تا او از سرما نتواند در آن خانه بماند.
شکرو آخر شب،با فرغون همه هیزم های کوزی را برمی دارد وبه پشت خانه ییلدیز منتقل می کند.
صبح کوزی از خانه اش بیرون می آید و‌ متوجه می شود که هیزم هایش نیستند.او سراغ شکرو رفته و از او سوال می کند و ادعا می کند که شکرو آنها را دزدیده است.ییلدیز از خانه بیرون می آید و می گوید که به کارگرش تهمت دزدی نزند.آنها با هم بحث می کنند و کوزی کفری می شود و می گوید که با اینکارها،از میدان به درنخواهد رفت و می تواند هیزم های تازه ای پیدا کند.
ییلدیز به شکرو می گوید که این بار ،مشکل را از پایه حل می کنند و کوزی گیر ژاندارمری می افتد که میخواهد بی اجازه،درختها را قطع کند. ییلدیز به پدر عثمان که دایی او و مسئول در جنگلبانی است،زنگ میزند و اطلاع میدهد.
صفر به خانه اش می آید و می بیند که ناهیده به سختی راه می رود و کمر درد دارد.ناهیده توضیح می دهد که شعله این بلا را سرش آورده است.صفر عصبانی شده و می گوید که این کار شعله را تلافی می کند. صفر با لباس ورزشی به سالن ورزشی ،پیش شعله می رود و به او هشدار می دهد که دوباره اطراف زنش نرود و باید از ناهیده معذرت بخواهد،آنها با هم مبارزه می کنند که شعله با حرکات تکنیکی او را هم به زمین زده و کمرش آسبب می بیند.
کوزی در جنگل مشغول بریدن درختها است که ییلدیز آنجا رفته و به او هشدار میدهد که جنگل متعلق به دولت است. ییلدیز به دایی اش زنگ می زند و‌ از کوزی فیلم می گیرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 45 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 46 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *