خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 48

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 48 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 48

صفر در حال ماساژ دادن کوزی است و ادعای دوستی با او می کند.
دخترهای کوزی به خانه می آیند و می خواهند وسایل مدرسه شان را بردارند.
کوزی ابتدا می گوید که ورود حامیان ییلدیز ممنوع است اما بعد،بخاطر وسایل مدرسه،اجازه می دهد.کوزی می پرسد که آنها چطور می خواهند مدرسه بروند؟ چون دیگر آنها را نخواهد برد.صفر به دخترها یاد آور می شود که یا باید حرف پدرشان را گوش کنند یا از آنجا بروند.دخترها می گویند که تا موقع آشتی کردن کوزی و ییلدیز ،هیچ جا نمی روند.کوزی تاکید می کند که دیگر ییلدیزی وجود ندارد و به دخترها می گوید که آماده رفتن شوند تا آنها را برساند.صفر می گوید که می خواهد ناهیده را به روستا ببرد و آنها را هم می رساند.
ییلدیز و فاطمه به خانه برمی گردند.شکرو با گربه بیرون می آید و ادعا می کند که دشمن را نابود کرده‌ و حالا نوبت ماموریت دوم است.فاطمه ، ییلدیز را سرزنش می کند که دست از لج و‌لجبازی بردارد،چون عاقبت به دشمنی بین آنها ختم می شود.اما ییلدیز می گوید که کوزی خودش را در لیست دشمن قرار داده و تقصیر او نیست.
فریده صورت عمر را پانسمان می کند.عمر می گوید که او فکر می کرده که آشتی کنان خودشان را به پدرش گفته است.فریده می گوید که او پدرش را می شناسد و در هر حال،او این کتک را میزد که چرا دوباره آشتی کرده اند؟
عمر درباره ازدواج حرف می زند ،اما فریده مایل نیست در این باره حرفی بزند.چون پدر عمر آنها را در هتل دیده و برداشت اشتباه دارد‌. عمر فکر می کند که اگر زودتر ازدواج کنند،همه چیز فرق می کند.اما فریده نظرش این است که او اشتباه می کند و در اینصورت،خانواده اش ،او را بصورت اجباری قبول می کنند،و او چنین چیزی را نمی خواهد.عمر پیشنهاد رفتن به آنتیپ را می کند که فریده محل تولد و زندگی او را ببیند.فریده اظهار علاقه می کند اما میداند که پدرش اجازه نمی دهد.
عمر می گوید که می تواند محل دیگری را به کوزی بگوید، اما فریده تاکید می کند که هیچوقت به پدرش دروغ نمی گوید.عمر از آنتیپ و‌ مادرش برای فریده تعریف می کند.
صفر دخترها را به مدرسه می رساند.
ناهیده به آنها غذا می دهد و تاکید می کند که بعد از مدرسه به خانه پدربزرگ نروند و بخاطر عشق ییلدیز و کوزی،سر پست خود برگردند.
امین و عثمان آنجا می آیند.صفر به آنها هشدار می دهد که اطراف دخترها نروند زیرا کوزی عصبانی هست.
کوزی وارد خانه اش می شود و همه جا را دنبال کلید ماشین می گردد.
ییلدیز وارد خانه می شود و کوزی می بیند که کلید ماشینش ،دست او است.کوزی کلید را از او می خواهد، اما ییلدیز بیرون می رود و می گوید که خودش بیاید و آن را بگیرد.
بعد از ییلدیز،همینکه کوزی پایش را از خانه بیرون می گذارد،یک پایش در یک تله خرس گیر می کند و او از درد،داد می زند. ییلدیز می گوید که چون آن اطراف یک خرس بوده ،برای همین آن تله را گذاشته است و تلافی کار او است.آقا روحی و فاطمه نیز دم در هستند.کوزی از روحی کمک می خواهد تا پایش را از داخل تله در بیاورد.کوزی با تظاهر به درد زیاد و زخمی شدنش،کلید را می گیرد و به خانه اش می رود و آه و‌ ناله می کند.
او سعی می کند باعث عذاب وجدان ییلدیز شود.روحی و فاطمه به ییلدیز می گویند که احتمالا پایش را ناقص کرده است. ییلدیز دچار عذاب وجدان و پشیمانی می شود.
گوکچه و امینه داخل حیاط مدرسه نشسته و حرف می زنند‌. آنها از اینکه نمی توانند بیشتر همدیگر را ببینند،شاکی هستند.امین می گوید که اگر قرار است همدیگر را زیاد نبینند،بهتر است که آنروز ،به یک خوشگذرانی بروند. گوکچه وسوسه می شود و به امینه می گوید که آنروز مدرسه نروند.امینه می ترسد که به کوزی خبر بدهند.امین ،آنها را تحریک کرده و می گوید که آنها را به پارک «ماجرا در بزتپه» می برد.
آنها به آن پارک رفته و مشغول انواع بازی ها و خوش‌گذرانی می شوند.
ییلدیز و فاطمه مشغول درست کردن پنیرها هستند که شکرو می آید و می گوید که گاو با ارزش او نیست و آن را دزدیده اند. ییلدیز ناراحت شده و فکر می کند که چه کسی ممکن است گاو را دزدیده باشد.در این موقع،کوزی در حالی که یک شقه بزرگ گوشت روی شانه اش است،از آنجا رد می شود.ییلدیز با ناراحتی به کوزی می گوید که او گاوش را دزدیده و کشته است.
کوزی می گوید که آن گوشت را از آقا روحی خریده است و گاو او هم بخاطر اخلاق‌ خودش،از دستش فرار کرده است.
صفر و ناهیده در خانه شان تمرین بوکس می کنند. ناهیده به عکس شعله ،مشت می زند و عصبی است.
آنها هر دو از اینکه از شعله کتک خورده اند،ناراحت هستند. ناهیده به صفر می گوید که او یک مرد است و از او‌ ناامید شده است.صفر با شنیدن کلمه «مرد» ناراحت شده و می گوید که چون آنها بچه دار نمی شوند،از این جهت حرف مرد بودن و مرد نبودن را به او نزند و سرزنش نکند.ناهیده متوجه ناراحتی صفر می شود که دلش شکسته است.او‌ می گوید که هیچوقت صفر را مقصر ندانسته‌ است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 48 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 49 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *