خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 97

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 97 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 97

شب ،‌ بویراز در حال خواندن کتاب است که ناهیده به اتاقش می رود و به او می گوید که نمی گذارد طلاهایش را از او بگیرد و باید زود آنها را پس بدهد.
بویراز می گوید که جای اشتباهی آمده و پدرش آن کار را کرده است.ناهیده جای طلاها را از او می پرسد و بویراز می گوید که نمی تواند بگوید.بویراز به اتاق یاشار و حنیفه می دود و ناهیده دنبالش می کند.بویراز می گوید که او به تقسیم اموال سه نفری اعتراض دارد.ناهیده آن طلاها و پولها را مال خودشان می داند.حنیفه می گوید که در آن خانه تقسیم اموال شخصی ندارند و همه چیز به عدالت تقسیم شده است.
یاشار می گوید که اگر عصبانی شود،‌بجای سه نفر ، تقسیمسبم بر چهار نفر می کند و برای خودش هم سهم برمی دارد.حنیفه هم‌ اضافه می کند که پس او چکاره است و باید تقسیم بر پنج نفر شود.
ییلدیز می آید و می پرسد که چه خبر است؟ ناهیده می گوید که آمده تا حقش را بگیرد و اگر آنها نباشند،‌تنگی نفس می گیرد و حالش بد می شود.ییلدیز عصبانی شده و می گوید که هر چه می خواهد بردارد،‌شاید چشمش سیر شود.
ییلدیز به اتاقش برمی گردد و ناگهان می بیند که کوزی در اتاق اوست و روی تختش نشسته و مجله میبیند.او می پرسد که چرا آنجا امده و چکار دارد؟ کوزی می گوید که می خواهد لباسهای عروس و دامادی را با هم انتخاب کنند. ییلدیز می پرسد که چطور وارد خانه شده است و کوزی می گوید که او خودش کلید را به روحی داده تا هر موقع خواست، آنجا بیاید و روحی کلید را داده است.
ییلدیز توصیه می کند که اول بهتر است خودش را درمان کند و بعد برای مسایل دیگر پیش او بیاید.کوزی پیشنهاد مشاوره به او را می دهد چون بنظرش ییلدیز هم‌ مشکلات رفتاری دارد. ییلدیز می گوید که او هم به مشاوره می رود.کوزی پیشنهاد می کند که به مشاوره مشترک زوجین بروند.ییلدیز راضی می شود که فقط یکبار به مشاوره مشترک بروند.
موقع رفتن کوزی،‌ییلدیز کیف پول را به او می دهد که چتین داده بود و می گوید که این پول یک میلیون است که چتین همراه فلش داده بود.
ییلدیز و کوزی به مشاوره مشترک می روند.دکتر می گوید که آنها انطور که او متوجه شده،‌در راههای فردی شان به نقطه مشترک نمی رسند.
نظر کوزی این است که ییلدیز همه راهها را بسته و او هر کاری برای رسیدن به او کرده است.
یبلدیز ادعا می کند که کوزی نتوانسته اعتماد او را جلب کند و از امتحانش قبول نشده است.کوزی از لج،‌همه امتحان هایی را که ییلدیز خواسته بود، برای دکتر تعریف می کند.ییلدیز هم راجع به امتحانات کوزی صحبت می کند.
بنا بر نظر دکتر،‌آنها بیشتر از مشکل اعتماد کردن،‌مشکل انتقام گرفتن از همدیگر را دارند.چون مشکلاتشان را به روش صحیح حل نمی کنند. دکتر می پرسد که آیا برای رفع مشکلاتشان ،‌این راه را امتحان کرده اند که با هم تنها باشند؟‌او توصیه می کند که اولین کارشان این است که حداقل سه روز با هم تنها باشند و در این سه روز،‌روی یک چیزی غیر از مشکلات خودشان تمرکز کنند. او می گوید که بهتر است به یک نفر که به توجه و علاقه آنها نیاز دارد،‌رسیدگی کنند. و اگر بچه یکی از نزدیکان شان باشد ،‌بهتر است و آنها باید مشکلات خودشان‌ را فراموش کرده و مسئولیت پذیر باشند.
دکتر می گوید که بعد از سه روز آنها را می بیند.
یبلدیز راجع به ” پاموک” صجبت می کند که گاهی او را بیرون زندان می بیند.ییلدیز می گوید که با مادرش در این مورد صحبت می کند که اجازه او را بگیرد.
ناهیده با بی حوصلگی سبزی پاک می کند که پنبه و قمر می آیند و خبر خواستگاری در آخر هفته را می دهند و می‌گویند که باید تدارک ببینند.
ناهیده می گوید که طلاهای او را گرفته اند و حالش خوب نیست.پنبه او را راضی می کند که به دکتر بروند.
کوزی و ییلدیز به زندان رفته و اجازه مادر پاموک را می گیرند.پاموک می گوید که این اولین بار است که از زندان بیرون می آید و علاقه دارد که مادرش هم با آنها بیاید.ییلدیز فعلاً این کار را عملی نمی داند.کوزی به پاموک تلقین می کند که او باید بخاطر مادرش با آنها همکاری کند و همه جاهایی که بروند،‌عکس می گیرند و او به مادرش نشان می دهد تا او هم احساس کند که آن جاها رفته است.پاموک با خوشحالی می پذیرد‌.
دخترها با عمر و عثمان و امین و ساره در یک پارک مشغول تفریح و بازی هستند.موقع غذا خوردن گوکچه از رفتار کوزی با آنها در کشتی سوال می کند و عثمان می گوید که بهتر است در این مورد حرف نزنند و اوقاتشان تلخ نشود. دخترها دلشان برای روزهایی که در روستا زندگی می کردند، تنگ می شود.امین و عثمان تشویق می کنند که با هم آنجا بروند. کوزی و ییلدیز پاموک را به بندر می برند و کوزی می گوید که می خواهند بزرگترین آرزوی مادرش را برآورده کنند و به دریا نوردی بروند.پاموک دوست دارد که با کشتی کوزی بروند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 97 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 98 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *