خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۶۵ + زیرنویس و دوبله

زرین به خانه علیهان می رود. علیهان با تصور اینکه او دوباره قصد دخالت در رابطه او و زینب را دارد جبهه میگیرد، اما زرین میگوید:«من نمی‌خوام بخاطر زینب تو رو از دست بدم. درسته این رابطه رو تایید نمیکنم اما می‌خوام به زینب یه فرصت بدم.» علیهان با دلخوری میگوید :«زینب احتیاجی به فرصت دادن تو نداره». زرین میگوید :«به من هم حق بده، میترسم زینب هم مثل ییلدیز حامله بشه و تو رو تو چنگش بگیره.» علیهان که تازه از حاملگی ییلدیز با خبر می شود، میگوید :«دو تا خواهر ارتباطی به هم ندارن.درضمن من به زینب پیشنهاد ازدواج دادم و اون هنوز قبول نکرده.» زرین که نمیخواهد نشان دهد حرصش گرفته، از علیهان میخواهد که زینب، به رستورانی که او با دوستانش قرار دارد بیاید.
در خانه هالیت، زهرا با حرفهایش به ییلدیز تیکه می اندازد. ییلدیز که بخاطر بارداری قدرتمند شده، با ناراحتی به اتاقش می رود. هالیت از بچه ها میخواهد که به ییلدیز کاری نداشته باشند و به هیچ وجه او را ناراحت نکنند. او به اتاق پیش ییلدیز می رود . ییلدیز نقش بازی کرده و خودش را به مریضی می زند. هالیت او را دلداری میدهد و میگوید:« اتفاقات دوره ای که قصد جدایی داشتیم تموم شده و من از این به بعد پیشتم همیشه» . ییلدیز از فرصت استفاده کرده و میگوید :«دلم نمی‌خواد این مدت با اندر دیدار داشته باشی». هالیت قول میدهد که دیگر ایندر را نبیند.
علیهان و زینب برای شام به سمت رستوران می روند. علیهان به زینب در مورد پیشنهاد دعوت زرین میگوید.اما از او میخواهد که به خاطر علیخان و از روی ناچاری، این دعوت را قبول نکند. زینب که خودش تمایل دارد با زرین خانم در ارتباط باشد و نظر او را جلب کند، این دعوت را می‌پذیرد. وقتی آنها به رستوران می روند، لیلا و امیر نیز در همان رستوران نشسته اند. آنها با دیدن علیهان هول می شوند. علیهان شوکه و عصبانی می شود و از زینب که از این رابطه خبر داشته و چیزی نگفته دلگیر می شود. او آنها را جدا کرده و لیلا را با خودشان می برد و به خانه می رساند. زینب سعی در متقاعد کردن علیهان دارد، اما علیهان به هیچ وجه این رابطه را قبول نداشته و به او میگوید که :«امیر باید از این شرکت برود.»
ییلدیز در این مدت تمام سعی اش را میکند تا با هالیت خوب باشد و بتواند با او رابطه داشته باشد تا واقعا باردار شود. صبح، ییلدیز برای اینکه حرص اندر را در بیاورد، مثل او در رخت خواب با هالیت که خواب است ،عکس گرفته و برای او ارسال میکند. اندر با دیدن عکس خیلی کفری شده و شروع به لعنت فرستادن و دادو بیداد میکند. او که به فکر سقط کردن بچه ی ییلدیز است، با آیسل تماس میگیرد و قرار میگذارد. آیسل سر قرار می رود. اندر به آیسل بطری دارویی میدهد و از او میخواهد که آن را به خورد ییلدیز بدهد تا بچه اش سقط شود. آیسل زیر بار نمی رود و حاضر به انجام این کار نیست، اما اندر شروع به بد گویی از ییلدیز میکند و میگوید:« بخاطر اریم این کار رو بکن. این دختر آینده پسرم رو ازش میگیره. درضمن از کجا معلوم بچه مال هالیته.» او همچنین وعده های زیادی بایت این کار به آیسل میدهد. آیسل با یادواری حرفهای ییلدیز و کمال در خانه، به ییلدیز شک کرده و تحت تاثیر حرفهای اندر قرار میگیرد و بالاخره قبول میکند. اندر دارو را به او میدهد.
در شرکت علیهان، امیر را صدا زده و بخاطر اینکه قوانین را زیر پا گذاشته و علی‌رقم قولی که بابت دختر بازی داده بود، دست روی لیلا گذاشته است، او را اخراج می‌کند. امیر در عین حال با او دوستانه و به خوبی برخورد میکند و اشتباهش را میپذیرد.
آیسل به خانه می رود. ییلدیز و زهرا طبق معمول در حال بحث با یکدیگر هستند. کمی بعد، ییلدیز تقاضای آب پرتقال از آیسل میکند. آیسل با ترس و لرز داخل آب پرتقال دارو می ریزد و برای ییلدیز می برد. هنگامی که ییلدیز میخواهد آن را بخورد، آیسل که ترسیده و پشیمان شده، سریع لیوان را از دست ییلدیز می اندازد و بهانه افتادن می آورد. ییلدیز عصبانی می شود. اندر و جانر که در خانه منتظر هستند، با آیسل تماس می‌گیرند. آیسل به دروغ میگوید که دارو را با دوز بالا به خورد ییلدیز داده است. آنها منتظر تاثیر دارو میمانند.
زینب به رستورانی که با زرین قرار دارد می رود. دوستان زرین می آیند و زینب متوجه می شود که مادر هیرا نیز در جمع آنهاست. مادر او با حرص میگوید :«این همان دختری است که بخاطرش دختر من از کار اخراج شد.» آنها زینب را ملامت میکنند و زینب ناراحت می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *