خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۷۱ + زیرنویس و دوبله

زینب به اتاق علیهان می رود. علیهان که ذهنش درگیر است، سریع تظاهر به کار کردن می کند. زینب از او در مورد حالش می پرسد و علیهان میگوید که خشمش فروکش کرده است. زینب خوشحال می شود و به او میگوید :«برای دختر عموم ایرم تو خونه هالیت واسه تولد اریم امشب کار پیدا کردم.» علیهان ناگهان عصبانی شده و میگوید :«پسر هالیت به تو چه ربطی داره؟» زینب از واکنش علیهان جا میخورد. علیهان به خودش می آید و بابت برخوردش معذرت خواهی میکند. زینب با عصبانیت بیرون می رود. همان لحظه هالیت با علیهان تماس میگیرد و حال او را میپرسد، و برای شب دعوتش میکند. علیهان با حرص جواب داده و میگوید:« سعی میکنم بیام.»
در خانه هالیت، اندر آمده و در غیاب ییلدیز و مادرش که به آرایشگاه رفته اند، در حال تغییر دکوراسیون و آماده سازی خانه برای تولد است.او با زهرا پشت سر ییلدیز و مادرش غیبت کرده و می‌خندند.
در شرکت، علیهان در مورد دعوت هالیت به او میگوید. هاکان به علیهان هشدار میدهد که نباید برخورد نامناسبی داشته باشد تا کسی شک نکند، وگرنه باید منصرف شود. علیهان تایید می‌کند، و سپس دنبال زینب می رود تا دل او را به دست بیاورد. زینب و جانر در کافه پایین شرکت هستند. جانر در حال دلداری دادن به زینب است و میگوید :«شما دیگه یه رابطه جدی رو شروع کردید و این اتفاقا طیبیعه». کمی بعد، امیر نیز به جمع آنها اضافه می شود. آنها مشغول صحبت هستند که علیهان به کافه می آید. جانر و امیر به بهانه ای میز را ترک میکنند. علیهان از زینب معذرت خواهی میکند. اما زینب میگوید :«این کافی نیست. من لایق یه توضیح هستم. می‌خوام بدونم چی تو رو تا این حد عصبانی کرده». علیهان میگوید:« هالیت. من با هالیت سر مسأله کاری مشکل پیدا کردم و باهاش دعوا کردم. اما بعدش مشکل رو حل کردیم. فروکش کردن خشم من مدتی طول می‌کشه». زینب کلافه میگوید:« مطمئنی که چیز دیگه ای نیست؟» علیهان تایید می‌کند ولی میگوید«« هرچی که بشه از من دست نکش». زینب مات و مبهوت به او نگاه میکند.
در خانه، هالیت به اتاق اریم می رود و کادوی تولدش، که همان ساعت بود را به او می دهد. اریم کمی ناراحت است و وقتی هالیت میفهمد که علت ناراحتی او، حضور و حرفهای مادر ییلدیز است، به او میگوید :«امشب آسمان خانم جلو چشم نخواهد بود.»
ایرم به عنوان خواننده به تولد می آید. او بعد از سالها دختر عموی خود ییلدیز را می‌بینید. ییلدیز برای او قیافه گرفته و به عنوان فردی پولدار غیر مستقیم به او پز می دهد. آیسل به دستور هالیت، شام مادر ییلدیز را به اتاق او می برد و به او میفهماند که نباید از اتاق بیرون بیاید.اسمان خانم از این برخورد خیلی ناراحت می شود.ییلدیز وقتی ماجرا را میفهمد، با عصبانیت پیش هالیت رفته و از او توضیح میخواهد . هالیت میگوید :«مادر تو یک آدم قدر نشناس و گزافه گو هست . اگه می‌تونه یه گوشه ساکت بشینه می‌تونه بیاد داخل سالن». آسمان خانم دم در حرفهای هالیت را می شنود و بیشتر ناراحت می شود. ییلدیز دست او را گرفته و به سالن تولد می برد.
اندر از راه می رسد و مثل همیشه با ییلدیز بحث میکند و به او نیش و کنایه می زند. هالیت که از بحث های آنها خسته شده، از آنها فاصله میگیرد‌. هنگامی که زینب و علیهان می رسند، علیهان خودش را کنترل میکند تا هالیت را تحمل کند. هالیت نیز متوجه تغییر رفتارهای او شده است.
کمی بعد، وقتی هاکان و علیهان در مورد نقشه های خود در مورد هالیت حرف می زنند، هالیت پیش آنها می آید. او از اینکه آنها همچنان در مورد کار حرف میزنند گلایه میکند و میگوید:« شما چه جوونایی هستید. من همسن شما بودم چه کارهایی که نکردم.» علیهان با حرص میگوید :«آره چهارتا زن، سه تا بچه و چندتا چندتا عشق». هالیت با افتخار میگوید :«جذاب بودن و محبوب بودن اینطوریه». هنگامی که می رود، علیهان زیر لب میگوید: «تا چند ماه دیگه چیزی از این جذابیت نمی‌مونه.»
آسمان خانم در تولد با علیهان آشنا می شود. آنها کمی با یکدیگر صحبت میکنند، اما علیهان که حالش زیاد خوب نیست زودتر با زینب برمیگردند.
هاکان نیز ایرم را به خانه می رساند. او با ایرم برای بعد قرار بیرون رفتن میگذارد.
صبح در خانه اندر، با خوشحالی در مورد حواشی تولد و حرص دادنهای ییلدیز با جانر صحبت میکند. هنگامی که جانر از خانه بیرون می آید تا سر کار برود، دم در بسته ای را می‌بینید. داخل بسته عکسهایی از زمان قدیم ییلدیز به عنوان مدل است. جانر خوشحال شده و به اندر میگوید :«این عکسها سوژه خوبی هستن. همین الان دست به کار بشیم». اندر مخالفت کرده و بعد از کمی فکر میگوید :«شاید این یه تله باشه. یا از طرف ییلدیز هست و یک بازی جدیده، و یا از طرف دشمن ییلدیز برای ماست. اول باید ببینیم قضیه چیه.» انها از طریق دوربین مدار بسته دنبال پلاک موتوری که بسته را دم در گذاشته می گردند و چند مورد مشکوک پیدا میکنند‌‌.
مادر ییلدیز، صبح وسایلش را جمع کرده و میخواهد به شهر خودش برگردد. ییلدیز میخواهد جلوی او را بگیرد، اما آسمان خانم که خیلی از هالیت ناراحت شده، خودش را مزاحم میداند و قصد رفتن دارد. ییلدیز با عصبانیت پیش هالیت می رود و سر این قضیه با او دعوا میکند. او بعد از داد و بیداد هالیت، خودش را سریع به دل درد می زند. هالیت میخواهد او را به دکتر ببرد، اما ییلدیز میگوید نیازی نیست، و میخواهد پیش مادرش برود. او به همراه مادرش پیش زینب می رود تا بعد از خداحافظی آنها، برای رساندن او به ترمینال برود.
ییلدیز هنگام برگشت، از راننده خود میخواهد او را به بیمارستان ببرد

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *