خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۱۵۰ + زیرنویس و دوبله

ییلیدز را معاینه کرده و میگوید که جنین سالم است و او باید چند روزی را استراحت کند. فکر هالیت درگیر خوب شدن ییلدیز است تا او را زودتر از خانه بیرون کند. لیلا در خانه پیش دوستش می رود. دوست او، کارت شناسایی جعلی جدید او را که نامش لیلا چلبی شده است،

 

به او میدهد. لیلا که نام اصلی اش عایشه ییلدیریم است، کارت قبلی خود را داخل کمد گذاشته و با خوشحالی به کارت جدیدش نگاه میکند. شاهیکا نتایج آزمایش خون اریم را به هالیت می دهد و میگوید که حدسش درست بوده،

 

و ییلدیز اریم را با دادن ماده اعتیاد آور خارجی معتاد کرده است. هالیت به شدت عصبی است، اما در عین حال باورش نمی شود که ییلدیز چنین کاری کرده باشد. او میگوید که باز هم پیگیر این ماجرا خواهد بود. او بیشتر در این باره به ییعیت شک دارد.

 

شاهیکا از اینکه نتوانسته هالیت را متقاعد کند عصبی است و به اتاقش می رود، و پنهانی با آن مرد تماس میگیرد و در این زمینه از او کمک میخواهد تا به هالیت ثابت کند که کار ییلدیز بوده است. اندر برای اینکه با اریم صحبت کرده و به همه در مورد اینکه در این مدت کجا بوده است توضیح دهد، شب به خانه هالیت می آید. او به اتاق رفته و به ییلدیز سر می زند. سپس به ییلدیز میگوید که حادثه تصادف را او و جانر تدارک دیده اند تا باعث شود ییلدیز در خانه بماند.

 

ییلدیز به شدت عصبانی شده و از اینکه اندر نسبت به وضعیت او و خطر سقط جنین ملاحظه نکرده با او دعوا میکند. اندر از او میخواهد که این قضیه بین خودشان بماند و به نتیجه فکر کند که در خانه ماندنی شده و اتفاقی برایش نیفتاده. شاهیکا به عمد از کایا نیز خواسته است تا به آنجا بیاید و حرفهای اندر را بشنود.

 

اندر در مقابل همه تعریف میکند که بعد از حادثه ، یک قایق او را پیدا کرده و مردی او را نجات داده است. آن مرد ابتدا با پلیس ساحلی تماس گرفته، اما کسی که در قایق برای او کار میکرد مافیا بوده و او را تهدید میکند که ماجرا را به پلیس نگوید. آن مرد که صبری نام دارد، اندر را به خانه اش برده است. اندر فلج بوده و قدرت حرف زدن نیز نداشته و صبری بخاطر اینکه به پلیس ساحلی دروغ گفته، نمی‌تواند او را به بیمارستان ببرد. صبری در این چند ماه دکتر به خانه آورده و به اندر کمک کرده تا کم کم حالش بهتر شده است و وقتی اندر توانایی حرف زدن پیدا کرده، با جانر تماس گرفته و موضوع را گفته است.

 

و قصد نداشته تا زمانی که حالش خوب نشده به دیدن اریم بیاید. او به اریم میگوید که از وضعیت بد او خبر نداشته است ،وگرنه زودتر از اینها می آمد. اریم کمی نسبت به اندر نرم می شود. شاهیکا مدام شروع به تحقیر و خراب کردن حرفهای اندر کرده و میگوید که او دروغ میگوید. او نظر اریم را برمیگرداند و باعث می شود همه فکر کنند اندر دروغ میگوید.

 

اندر میگوید که این قضیه را با آوردن شاهد اثبات خواهد کرد و سپس می رود. او با صبری تماس گرفته و از او میخواهد که فردا برای ثابت کردن اینکه در این مدت از او نگهداری می‌کرده ،میخواهد که به او لطف کند و به خانه هالیت بیاید.صبری با کمال میل قبول میکند. صبح در شرکت کایا به لیلا خبر میدهد که کارهای دانشگاه او را درست کرده و او را دوباره ثبت نام کرده است. او از لیلا میخواهد که به دانشگاه برگردد. لیلا که بخاطر کارت شناسایی جدید نمی‌تواند به دانشگاه برود و درسش را ادامه بدهد، ترسیده و نمی‌داند باید چه کار کند.

 

کایا که میخواهد بیرون برود، اصرار دارد تا لیلا را به دانشگاه ببرد. لیلا مجبور می شود قبول کند. وسط راه با کایا از طرف بانک تماس گرفته و او ناچار میشود که به بانک برود. برای همین لیلا را دم در دانشگاه پیاده می کند. لیلا بعد از رفتن کایا بیرون آمده و به ایستگاه اتوبوس می رود. کایا هنگام دور زدن او را می‌بیند و شوکه می شود. روز بعد اندر دوباره به خانه هالیت می رود. آنها منتظر آمدن صبری هستند. صبری می آید و اندر از او میخواهد که در مورد مدتی که در خانه او بوده بگوید. صبری بر خلاف انتظار اندر، میگوید که از حادثه دریا خبری ندارد و اندر در سلامت کامل به خانه آنها آمده بود و قصد پنهان شدن داشته. اندر به شدت شوکه می شود. او با عصبانیت به شاهیکا نگاه میکند. شاهیکا با لبخند شیطانی به او خیره می شود.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *