خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت 308
در این مطلب خلاصه داستان قسمت 308 سریال سیب ممنوعه را برای شما آماده کرده ایم ؛ سریال پرطرفدار Yasak Elma یکی از سریال های پرطرفدار در بین مردم ایران میباشد ؛ سیب ممنوعه سریالی عاشقانه است که بازیگرانی همچون اونور تونا ، تالات بولوت ، شوال سام ، ادا اجه ، سودا ارگنچی در این سریال زیبا ایفا نقش میکنند .
ییلدیز در بیمارستان به هوش می آید.پرستار سریع با آسمان تماس میگیرد و خبر میدهد. آسمان که بیرون در حال خرید است، غافلگیر می شود. او با چاتای تماس میگیرد و میگوید که ییلدیز به هوش آمده است. چاتای نیز شوکه می شود. او از شرکت به خانه می رود و موضوع را به فریده میگوید. فریده از به هوش آمدن بیلدیز خوشحال می شود. چاتای به فریده میسپارد که به جانسو چیزی نگوید. هالیت جان که بزرگ شده است، از اتاق بیرون آمده و پیش چاتای می آید و سلام میکند. چاتای هالیت جان را بغل کرده و از او استقبال میکند.
در خانه شاهیکا، حیاتی پیش او می آید و خبر میدهد که ییلدیز به هوش آمده است.شاهیکا خیلی خوشحال شده و حیاتی را بغل میکند. او خیلی تغییر کرده و پوشش و نحوه برخوردش متفاوت و مثبت شده است.
چاتای به بیمارستان می رود. آسمان میگوید که دکتر گفته است ییلدیز هنوز برای شنیدن حقیقت آماده نیست. چاتای پیش ییلدیز می رود. ییلدیز از دیدن چاتای خوشحال شده و او را بغل میکند. او سراغ هالیت جان را میگیرد و پیشنهاد میدهد که یک مسافرت بروند تا حال و هوایشان عوض بشود. چاتای با تردید سعی دارد بحث را عوض کند. ییلدیز از اینکه چاتای کمی معذب و سرد با او برخورد میکند متعجب است. چاتای از اتاق بیرون می آید. دکتر داخل اتاق رفته و به ییلدیز میگوید که او پنج سال در کما بوده است. ییلدیز شوکه می شود. امیر و جانر نیز در سالن بیمارستان هستند. چاتای دوباره داخل می رود. ییلدیز در مورد این مدت از او سوال میکند. چاتای با استرس و تردید به ییلدیز میگوید که او ازدواج کرده است. ییلدیز شوکه و ناراحت می شود.
در خانه، فریده در حال شکلات دادن به هالیت جان است. جانسو داخل آمده و بابت این کار فریده او را دعوا میکند، و او را تهدید میکند که از خانه بیرونش میکند. فریده از جانسو حساب می برد و چیزی نمیگوید.
اندر به خانه پیش جانسو می آید تا او را ببیند. آنها دوستان صمیمی شده اند.
ییلدیز از بیمارستان مرخص شده و با آسمان به خانه می رود. آسمان به تنهایی خانه ای کوچک گرفته و آنجا زندگی میکند. ییلدیز سراغ هالیت جان را میگیرد. آسمان میگوید که ولایت هالیت جان با چاتای است و پیش آنهاست. ییلدیز از اینکه آسمان ولایت را به چاتای داده به شدت عصبانی می شود. آسمان میگوید که چاره ای نداشته و بچه را از او گرفته اند. ییلدیز انتظار داشت که آسمان از حسنعلی کمک بگیرد، اما آسمان تعریف میکند که حسنعلی دیگر آن آدم سابق نیست.
حسن علی لب ساحل داخل یک ماشین کباب می پزد و میفروشد. او با عمر، برادر زاده اش کار میکند.
اندر به خانه می رود. او زن رییس جدید شرکت شده است. رییس شرکت، سدایی است که با جعل امضای حسنعلی، ثروت او را از او گرفته و خودش جانشین حسنعلی شده است. آنها رابطه عاشقانه خوبی دارند و اندر حسابی به شوهرش رسیدگی میکند.
شب در خانه، چاتای موضوع به هوش آمدن ییلدیز را به جانسو میگوید. جانسو شوکه و عصبانی می شود و میگوید که به هیچ وجه حاضر نیست هالیت جان را به ییلدیز بدهد.
شاهیکا و زهرا با هم خواننده شده اند و در رستوران ها ارکستر اجرا میکنند. شاهیکا آدم خوبی شده و به نیازمندان کمک میکند.
شب، ییلدیز و آسمان به خانه چاتای می روند. ییلدیز به جانسو میگوید که میخواهد پسرش را ببرد. جانسو میگوید که هالیت جان او را به عنوان مادرش میشناسد و ییلدیز نمیتواند چنین کاری بکند. ییلدیز به اتاق هالیت جان می رود و او را میبیند. جانسو هالیت جان را برای خواب می برد. ییلدیز درمانده شده و نمیداند باید چه کند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه قسمت 308 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال سیب ممنوعه قسمت 309 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم