خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۲۵ + زیرنویس و دوبله

ییلدیز چیزی نمی‌گوید و برگه های توافق نامه را امضا می‌کند اما ناراحت شده است و چنین انتظاری را نداشت. آنها به مهراب رفته و مراسم عقد به خوبی و خوشی برگزار می شود. شب بعد از عقد مادر او و زینب به خانه می روند. هالیت یک تاج جواهر به ییلدیز هدیه می دهد. او خیلی ذوق زده شده و صبح تاج را به سر گذاشته و سر میز صبحانه می‌رود. ییلدیز تمام روز را مثل یک شاهزاده در خانه برخورد می کند.
ایندر که حسابی از ازدواج هالیت به هم ریخته است و دنبال انتقام است، جانر را به شهر مادری ییلدیز می فرستد تا هر طور شده چیزی از گذشته ی او پیدا کند تا از طریق آن زندگی آنها را به هم بزند.
مادر آنها در خانه، مدام ییلدیز را به رخ زینب می کشد و او را نصیحت می کند تا او هم شوهری پولدار مثل ییلدیز پیدا کند. زینب از حرف های او کلافه می شود و سعی می کند زیاد با مادرش هم کلام نشود.
زینب در شرکت وقتی پیش علیهان می رود، کمی حالش گرفته است و نگران این است که با ازدواج ییلدیز و فهمیدن اینکه زینب با علیهان دوست است، حرف ایندر از نظر دیگران درست به نظر بیاید و آنها را اغفالگر مردان پولدار بدانند. برای همین به علیهان تاکید می کند که کسی از دوستی آنها چیزی نفهمد.
صبح، ییلدیز به شرکت علیهان برای دیدن زینب می رود. او ابتدا به اتاق علیهان می رود و با او صمیمی برخورد می کند و وقتی زینب می آید، مقابل زینب او را شوهر خواهر خود خطاب می کند. زینب معذب می شود و بعد به ییلدیز تذکر می دهد که مقابل علیهان اینگونه رفتار نکند و کسی نباید از رابطه آنها مطلع شود.
هالیت از ییلدیز می خواهد که همراه زهرا به مراسم خیریه برود و با همه آشنا شود. ییلدیز خوشحال شده و بابت این قضیه به خرید می رود و لباسهای زیادی برای خودش و مادر و خواهرش می خرد. زینب از اینکه ییلدیز برای او خرید کرده معذب است و از او می خواهد از روز اول چنین کارهایی نکند.
ییلدیز برای مراسم، دوست هم محله ای اش را نیز با خودش می برد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *