خلاصه داستان سریال ترکی شعله های آتش قسمت 40

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 40  را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال شعله های آتش قسمت 1

سریال شعله های آتش قسمت 40

اوزان پیش کمیسر می رود تا رفت و آمد کامیون ها را از طریق دوربین مداربسته چک کند و متوجه می شود یکی از کامیون ها مدام در رفت و امد است. کمیسر از رفتار اوزان می فهمد که او چیزی در مورد آتش سوزی میداند که آنها نمیدانند.
افراد پلیس به خانه تورمیس می روند و از او سراغ دخترش شیمال را می گیرند. تورمیس می گوید که دخترش برای چند هفته به سفر رفته است.
رویا و عمر به ادرسی که امکان دارد اثار تاریخی آنجا باشند می روند. عمر از رویا می خواهد که دیگر به خانه برگردد چون اوزان خواهد آمد. وقتی رویا مطمدن می شود که عمر تنها نمی ماند، خیالش راحت می شود و می رود.
عمر با کامیونی خودش را به محل می رساند و با نگهبان انجا صحبت می کند. نگهبان می گوید که امشب تحویلی ندارند و برای این که مطمئن بشود به نگهبان دیگر زنگ میزند که همان موقع عمر او را بیهوش می کند. نگهبان که کمی مشکوک شده، اسلحه اش را به اوزان نشان می دهد و از او می خواهد که فورا برود. همان موقع عمر از پشت سر ضربه ی محکمی به نگهبان می زند و بیهوشش می کند. بعد هردو وارد انبار می شوند و اثرهای تاریخی را هم پیدا می کنند. به چلبی خبر می رسد که عمر و اوزان آثار را پیدا کرده اند و چلبی از شدت عصبانیت گوشی اش را به زمین می کوبد. بعد به یاد می اورد که تازگی ها در مورد این آثار فقط به کنعان گفته بود و به فکر فرو می رود.
رویا پیش جمره می رود و در مورد این که عمر بطری مشروب را به او داده تا یک سال دیگر صبر کند صحبت می کند و غر میزند. جمره لبخند میزند و می گوید: «عمر مثل تو نیست. اون نمیتونه هرچیزی که میخواد رو به دست بیاره. منتظر موندن رو بلده. صبر کردن رو بلده. یعنی به جای این که یک عمر از دستت بده ترجیح میده منتظر بمونه تا یه سال بعد با هم اون شیشه مشروب رو بخورین. » رویا با بدخلقی می گوید: «ولی من نمیخوام منتظر بمونم. »
شب افراد پلیس تورمیس را به کلانتری میبرند. کمیسر به تورمیس می گوید که شاهد داشته که گفته او تمام مدت چیچک را در خانه اش نگه میداشته. تورمیس کمی ترسیده و به کمیسر می گوید تا وکیلش نیاید صحبتی نخواهد کرد. اما وقتی به چلبی زنگ میزنند او می گوید که اشتباه شده و دیگر وکیل تورمیس نیست. همین که چلبی از خانه بیرون می رود، عمر سد راهش می شود و می گوید: «تورمیس خانم تو کلانتری منتظرته. من جای تو بودم میرفتم! وگرنه قراره تو بد دردسری بیفتی! »
رویا پیش چیچک هم می رود و چیچک می فهمد که بین او و عمر شکراب شده. رویا با هیجان در مورد عشقی که به عمر دارد صحبت می کند و می گوید: «من میدونم دوستم داره. قلبم حس میکنه. میدونم قلبم کجاست اما میخوام عمر هم اینو بدونه. » چیچک لبخند میزند از رویا می خواهد همین الان برود و در مورد حسی که به عمر دارد به خود او بگوید. رویا خجالت می کشد اما وقتی اصرار چیچک را می بیند نه نمی آورد.
از طرفی اوزان هم از عمر می خواهد ترس را کنار بگذارد و وقتی هم او و هم رویا عاشق هستند، بهتر است جلو برود. اما عمر می گوید که رویا را خوب می شناسد و میداند که به زودی ترکش خواهد کرد.
چلبی به کلانتری می رود و مقابل تورمیس می نشیند و می گوید: «از این چاله ای که توش افتادی حتی منم نمیتونم بیرون بیارمت! دیگه کارت تمومه! » و لبخند میزند. اما تورمیس می گوید: «من تموم بشم کار تورم تموم میکنم. » مشتش را باز می کند و سکه ی عتیقه از بین آثار را نشان چلبی میدهد. چلبی به وضوح می ترسد و به او خیره می شود.
رویا بطری شراب را برمیدارد و به سمت مغازه عمر می رود. عمر هم با مرور لحظه هایی که با رویا داشت تصمیم خودش را می گیرد و به سمت در می رود که هردو با هم روبرو می شوند. رویا بطری را از کیفش بیرون می آورد و دو لیوان هم می آورد و مقابل عمر می گذارد و می گوید: «من برای هیچی نمیخوام یه سال صبر کنم. » و یک شات سر میکشد و قیافه اش توی هم می رود. عمر به او خیره شده م و می گوید: «سوزوند؟ » بعد هم برای خودش می ریزد و می گوید: «من از سوختن نمیترسم. » و دوباره لیوان را پر می کند و می گوید: «از منتظر شدن هم نمیترسم. » و ان را سر می کشد. و بعد لیوان را بیشتر پر می کند و می گوید: «از عاشقی هم نمیترسم. عاشق تو بودن که سهله من انتظار کشیدن برای تورو به جون خریدم. » و لیوان را سر می کشد و هردو به هم نزدیک می شوند و یکدیگر را می بوسند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال شعله های آتش قسمت 39 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال شعله های آتش قسمت 41 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *