خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب قسمت 62

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 62 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ضربان قلب الو سریال

سریال ضربان قلب قسمت 62

علی ودات را از صندوق به زحمت درمیاورد و در خیابان میخواباند و با همان وسایل کمی که در اختیارش هست روی او عمل انجام میدهد و به سختی در ماشین میگذارد تا به بیمارستان برساند و به او می‌گوید :«نجاتت میدم.طاقت بیار.»
ایپک میبیند نسرین برگشته و میگوید :«من بتو کاری ندارم از اینجا برو.» نسرین می‌گوید:« تا ودات را نبینم نمیروم….»ایپک زنگ میزند ولی ودات جواب نمیدهد. او به اتاقش میرود و اوزگه میگوید یکساعتی هست که در اتاقش نیست.
علی به یک بیمارستان کوچک میرسد و کمک میخواهد. آنجا بیمارستانی است که امکانات کافی ندارد. علی خودش دست بکار میشود و میگوید من دکتر هستم. پرستار میاید و‌ میگوید الان دکتر زینب میاید. زینب میاید و به علی اعتراض میکند و میگوید شما بیمار را تحویل بدهید و کنار بروید.علی تاکید میکند که او خونریزی مغزی دارد و مهمتر از جاهای دیگر است و باید سریع عمل شود. زینب می‌گوید باید جلوی خونریزی شکم را بگیریم.علی میگوید تو بی تجربه هستی و عصبی میشود و بیهوش میشود.
ایپک به ایلول میگوید:«بابا به تلفنش جواب نمیدهد و یکساعت است که بیرون رفته.» ایلول میگوید :«حتما جایی رفته تا این حوادث بگذرند.» چتین آنجاست و میگوید :«بهتر است فیلمهای بیمارستان را ببینیم.»
زبنب ودات را عمل میکند. علی در اتاقی در حال استراحت است و می‌گوید اشتباه میکنی….
در ضمن عمل متوجه میشوند که خونریزی مغزی دارد و علی میرود و لباس میپوشد و میگوید:« آمدم تا اشتباه شما را درست کنم…»
پلیس رفتن ودات را بررسی میکند و میبیند که با عجله رفته است.چتین میگوید که درباره شماره تاکسی که سوار شده، تحقیق کنند. به چتین خبر می‌دهند که علی را در بیمارستانی پیدا کرده ایم و با هم آنجا میروند..ایلول میپرسد چه اتفاقی برایش افتاده است؟ او میگوید که علی بیماری را آورده است و به او رسیدگی میکرده است.همکارش می‌گوید کسی را که تصادف کرده بود آنجا آورده است.ایلول خوشحال میشود که علی حالش خوب است.
برای ودات خون o منفی لازم است که در بیمارستان موجود نیست.علی عصبانی شده و‌ از پرستار میخواهد هر طوری شده از هر جا پیدا کنند.پرستار، سلیم و ایلول را میبیند و وضعیت را به آنها توضیح میدهد.ایپک میگوید خون من از همان گروه است و میرود که خون بدهد.
در اتاق عمل، علی نمی تواند کار بیشتری انجام دهد و از ودات خواهش میکند که برگردد، اما او دوام نمیاورد و میمیرد…..علی خودش‌ را مقصر میداند. علی بیرون میاید و میبیند همه آنجا هستند. او‌ غمگین است. ایلول بغلش میکند. علی میگوید :«من خوبم نگران نباش…متاسفم.هرکاری توانستم کردم اما نتوانستم نجاتش بدهم و‌گریه میکند.» پرستارها جسد را روی تخت بیرون میاورند.ایپک او را میبیند و میشناسد.ایلول باورش نمی شود. یادش میاید از اخربن دیدارشان و حرفهایی که به او زده بود. او بیرون میرود و‌ گریه میکند.
سلطان آنطرف تر ایستاده و او را نگاه میکند و با خودش میگوید:« آدم خیلی خوبی نبود….ولی چکار میشه کرد؟ تو بخاطر علی اصف باباتو از دست دادی….یه زمانی هم بابای منو ازم گرفت.»
علی بیرون میاید و میبیند که ایلول گریه میکند.ایپک هم آنجا میاد و به علی میگوید :«تنهایش بگذار….او به کسی که باعث مرگ بابایش شده،نیازی ندارد…» علی گریه میکند.
ایپک کنار جسد ودات است و او را نوازش میکند و حرف میزند. آغوز میگوید :« کافیه دیگه…بقیه شو من انجام میدم.»
علی و‌ ایلول درخانه هستند. علی میگوید:« من هرکاری توانستم انجام دادم.منو‌ ببخش.» ایلول میگوید میدانم….علی میگوید :«از این به بعد همینطور می‌ماند. نمی توانی مرا ببخشی…هربار که مرا نگاه کنی یادت میاید.»
خانم‌ دکتر زینب با خودش فکر میکند و‌ وجدانش ناراحت است که به حرف علی گوش نکرده و باعث مرگ یکنفر شده است.
نصف شب،ایلول خوابیده. زینب به علی زنگ میزند و میگوید تو حق داشتی، من اشتباه کردم و‌ تاوان آن را پس میدهم. این آخرین شب نگهبانی من است.او از علی معذرت خواهی میکند.علی نگران میشود و به بیمارستان میرود. او پیش زینب میرود و میگوید این کار را نکنی…..زینب میگوید :«به ذهنم رسید، ولی حتی اینکار هم ازم برنیامد.»
علی میگوید :«اشتباه کردی و ضرر زدی. ولی میخواهی ازش فرار کنی…تو وقتی تیغ را بدستت گرفتی ، هدفی داری که آن نجات زندگی دیگران است….امروز نشد ولی فردا پس فردا هایی می‌آیند و آدمهای دیگری میایند که تو زندگی آنها را نجات میدهی. از اشتباهاتت تجربه یاد میگیری… دکتر خوبی میشوی.»
علی موقع برگشتن درسالن بیمارستان، میبیند که چقدر امکانات پزشکی آنجا کم است و‌ بیماران و پزشکان کمبود دارند.
ایلول از خواب بیدار شده و میبیند علی در اتاق نیست. و با تلفن صحبت میکند و به کسی درباره انتقال پول و واریز آن حرف میزند.ایلول میپرسد کجا بودی؟علی میگوید یکنفر میخواست
اشتباهی را تکرار کند. من جلویش را گرفتم….

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 62 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ضربان قلب قسمت 63  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *