خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۰۵ + زیرنویس و دوبله

صنم به هیما خانم چایی می آورد و هیما شروع به تعریف از صنم می کند. صنم که از تعریف او خوشحال شده به جان می گوید:« فکر می کنم یخهای بین من و مادرت در حال آب شدن است.» جان به او هشدار می دهد که به مادرش اعتماد نکند. و ادامه می دهد:« چون تخصص تو در درست کردن عطر است من از تو انتظار بیشتری دارم کا برای جلو بردن پروژه ی رد موند کمک کنی.»
هیما برای نزدیک تر کردن جیدا به جان او را هم دعوت کرده است. جان که اخلاق مادرش را می داند با دیدن جیدا همه ی کارمند ها را مرخص می کند و دست صنم را می گیرد و از خانه خارج می شود. او نمی تواند با مادرش در یک خانه زندگی کند.
صنم به خانه شان می رود. نهاد که تازه با محبوبه آشتی کرده است دخترهایش را در آغوش می گیرد و می گوید:« دیگر هرگز به من دروغ نگویید و پنهان کاری نکنید.»
هیما به جیدا می گوید:« تو دختر برازنده ای برای جان هستی. ولی ایرادت این است که زود تسلیم صنم شده ای.» جیدا می گوید:« بخاطر اینکه صنم یک لحظه هم جان را تنها نمی گذارد.» هیما قول می دهد ک ترتیب یک شام دونفره را برای او و جان فراهم کند. بعد از رفتن جیدا امره به مادرش می گوید:« چرا سعی می کنی جان و صنم را از هم جدا کنی؟ بگذار داداشم خودش انتخاب کند.» هیما جواب می دهد:« برادرت کور شده. نمی تواند ببیند که آن دختر سطح پایین مناسب او نیست.»
صنم در اتاقش به لیلا می گوید:« فردا درمورد عطری که به فابیو دادم با جان صحبت خواهم کرد. امیدوارم درک کند و مرا ببخشد.»
در شرکت، جان عکس کودکی خودش و امره به همراه مادرش را نشان امره می دهد و او را ذوق زده می کند و در ضمن می گوید:« می خواهم امشب به صنم پیشنهاد ازدواج بدهم.» امره او را بغل می کند و برایش آرزوی خوشبختی می کند.
امره پیش صنم می رود و از او می خواهد که خصوصی صحبت کنند. در همین حین جان هم به صنم می گوید:« باید جایی برویم. می خواهم غافلگیرت کنم.» صنم موقع خداحافظی به لیلا می گوید:« برایم دعا کن تا بتوانم باجان حرف بزنم.» و بعد به طرف کلبه ی کوهستانی حرکت می کنند.
لیلا به امره می گوید:« کنجکاو شدم بدانم چرا می خواستی با صنم خصوصی صحبت کنی.» امره او را به کافه ای می برد و توضیح می دهد که من صنم را در شرکت فابیو دیدم و می دانم که عطرش را به او داده است.» لیلا می گوید:« بخاطر آزاد کردن جان از بازداشت این کار را کرد.» امره می گوید:« ولی نباید چیزی به برادرم در آن مورد بگوید چون قرار است جان به او پیشنهاد ازدواج بدهد. اگر صنم چیزی درمورد عطر بگوید برادرم نابود خواهد شد چون به صنم خیلی اعتماد دارد.» بنابراین آن دو تصمیم می گیرند که به کلبه ی کوهستانی جان رفته و از فاجعه جلوگیری کنند.
جی جی که به درخواست آیهان قرار شده از رابطه ی لیلا و امره به آیهان خبر بدهد، عکس آن دو را به آیهان می فرستد. ولی آیهان وقتی می فهمد که عثمان با لیلا قرار شام دارد از نشان دادن عکس به او خود داری می کند و عکس را پیش خودش نگه می دارد. از آن طرف آیسون نامزدی عثمان و لیلا را به محبوبه تبریک می گوید و خاطر نشان می کند که محبوبه زن زرنگی است که وقتی دیده عثمان بازیگر شده است دخترش را به او قالب می کند. محبوبه که از چیزی خبر ندارد و به لیلا زنگ می زند و از رابطه اش با عثمان می پرسد. لیلا هم می گوید که با هم دوست هستیم. امره که حرف او را شنیده است عصبانی می شود و به لیلا اعتراض می کند. لیلا از او می خواهد در زندگی خصوصی اش دخالت نکند.
در کلبه ی کوهستانی صنم که خود را آماده کرده است تا درمورد عطرش و فابیو به جان توضیح بدهد جان پیش دستی می کند و می گوید:« می دانم که می خواهی رابطه ی من و مادرم را درست کنی اما لطفا سکوت کن و دخالت نکن. من خودم می دانم چه کنم.» صنم ناچار ساکت می شود. سپس جان انگشتر نامزدی را به صنم نشان می دهد و می گوید:« از وقتی تو را دیده ام آدم دیگری شده ام. می خواهم تا آخر عمر کنارم باشی. با من ازدواج کن.» وصنم عاشقانه و آرام با چشمهای اشک آلود به او نگاه می کند.
GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *