خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۶۴ + زیرنویس و دوبله

عزیز خانم، مهربان، درم و جی جی  ومظفر، از طریق دوربینی که در خانه صنم است شاهد رفتار صنم و جان را با نوزاد کوچک زیر نظر می گیرند. مهربان خانم با جان تماس گرفته و او را برای کمک به صنم به خانه او فرستاده است. حالا آنها برای بچه شیر خشک آماده می کنند. صنم به آشپزخانه می رود تا برای جان غذا درست کند. و جان از غذای او خوشش می آید. صنم به او می گوید: «من توی این یک سال خیلی پیشرفت کرده ام. » جان به او جواب می دهد: «پس در رابطه ات با ایگیت هم پیشرفت کرده ای چون هنوز به او جواب منفی نداده ای. » صنم می گوید: «اگر ازدواج کردم برایت کارت دعوت خواهم فرستاد. » جان هم با طعنه جواب می دهد: «همه از او تعریف می کنند به نظرم بهتر است به پیشنهادش فکر کنی! » صنم از لج جان غذایش را پر از فلفل می کند و با این کار جان را به سرفه می اندازد. با صدای جان بچه از خواب بیدار می شود و گریه می کند. صنم به نوزاد شیر می دهد و جان هم کنار او می نشیند و عطر موهایش را به مشام می کشد. جی جی با دیدن جان و صنم در کنار نوزاد باز گریه اش می گیرد. عزیز خان هم احساساتی می شود. بچه بعد از خوردن شیر در آغوش جان به آرامی می خوابد. آنها صبح زود شاد و خوشحال در کنار هم از خواب بیدار می شوند. عزیز خان و مهربان هم که در کارشان برای نزدیک کردن جان وصنم موفق بوده اند به همراه نوزاد از آنها خداحافظی می کنند.

ایگیت به هیما می گوید: «اگر جان دور و بر صنم نباشد، صنم به من جواب مثبت می دهد. این جان است که مانع می شود. » هیما با نگرانی به او هشدار می دهد که نباید به جان صدمه ای بزند. سپس با عجله سراغ امره می رود و در مورد رابطه ی جان و صنم از او سوال می کند. در همین حال محبوبه و نهاد و لیلا با لباس زیبا و شیک کنار آنها می آیند و هیما با شک از محبوبه می پرسد: «نکند با آن زنیکه مهربان، قرار ملاقات داری؟ » محبوبه با زرنگی می گوید که یک سال است آن زن را ندیده است. ولی قضیه از این قرار است که آنها قصد دارند به همراه عزیز خان و مهربان به کلاس رقص بروند و محبوبه هیما را هرطور شده دست به سر می کند و او را در خیابان جا می گذارد. هیما که به آنها مشکوک شده است سوار تاکسی می شود و آنها را تعقیب می کند و وقتی آنها را در کلاس رقص می بیند با حسرت و ناراحتی از دور به رقص عزیز خان و مهربان چشم می دوزد.

کاراگاهی که جان برای تحقیق درمورد ایگیت استخدام کرده با جان تماس می گیرد و می گوید: «فهمیدم که ایگیت آدم مرموزی است و با هیچ کس رابطه ندارد. و با یک خانم مسن ملاقات می کند که به زودی هویت آن زن را مشخص خواهم کرد. »

ایگیت به مزرعه می آید و سراغ صنم را می گیرد. و در این میان می شنود که جان به پدرش می گوید: «من باید به قایق برگردم و برای همیشه این مسئله را حل کنم. »

صنم مشغول تهیه عطرش است که جان و جی جی کنار او می روند و جان می گوید: «درم پروژه ی کرم هایی که روی آنها کار کرده است را برایت ایمیل کرده. برای انتخاب اسم برند هم یک سری پیشنهاد و لوگو هست. هرکدام را پسندیدی به درم خبر بده. » جی جی هم یادداشتی را جلوی صنم می گذارد که نظر گروه را درمورد عطر او نوشته اند. در همین حال ایگیت به صنم می گوید: «طبق قرار باید به رستوران برویم. » جی جی به جان توضیح می دهد که این یک قرار کاری است و صنم می خواهد با نویسنده ای در رستوران دیدار کند. به این ترتیب جان را از نگرانی درمی آورد. صنم همراه ایگیت می رود. و ایگیت به محض دور شدن از خانه اتومبیلش را در جایی نگه می دارد و می گوید: «نتوانستم درست و حسابی از تو درخواست ازدواج کنم. » صنم می گوید: «ما فقط با هم همکار هستیم و چیز بیشتری نمی تواند باشد. این حرف ها اذیتم می کند. من نمی توانم جان را فراموش کنم و عشقم به او تا ابد ادامه دارد. » ایگیت عصبی می شود و می گوید: «برایت متاسفم. آن آدم تو را رها کرد و رفت و همین حالا هم شنیده ام که رفت و سوار قایقش شد و می خواهد برود. » صنم با شنیدن این حرف از ماشین پیاده می شود وبه طرف اسکله می رود و به جان می گوید: «نمی توانی بروی! » و توی قایق می پرد! جان می گوید: «پس تو هم با من بیا. » صنم متعجب نگاهش می کند.

امره وقتی از پدرش می شنود که جان قصدفروش قایقش را دارد نگران می شود که چرا برادرش این تصمیم را گرفته.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *