خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 19

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 19 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 19

بدیر یادداشت تهدید را به زلیخا هم نشان می دهد و می گوید که هر اتفاقی هم بیفتد آنها باید حواسشان به بچه ها باشد. زلیخا می گوید که در این مسیر تا آخر همراه اوست.

شب، قاسم کابوس می بیند و چیزی در مورد تله و بدیر به زبان می آورد. امل وقتی این حرف ها را می شنود با تعجب به او خیره می شود و بیدارش می کند و می پرسد که قضیه چیست؟ قاسم می گوید که به خاطر قضیه امروز کمی ذهنش بهم ریخته!

کنعان به خاطر حرف های زولوف و باور و اطمینان او، به یکی از افرادش میسپارد تا در محله پرس و جو کند و ببیند که کسی آن شب به خانه ی کاوی ها رفته یا نه. از طرفی هم قاسم به دوست پلیسش ابراهیم میسپارد تا دوربین های مدار بسته ی اطراف خیابان را خوب چک کند و ببیند کسی شبانه وارد خانه ی بدیر شده یا نه! جلیل هم به ایبو دستور می دهد که قاسم را قدم به قدم تعقیب کند و او را هم در جریان کارهای قاسم بگذارد.

کنعان برای اینکه زولوف را از این حال و هوا بیرون بیاورد پیشنهاد می دهد که امروز را همراه او به هتل بیاید و زولوف هم قبول می کند بتول هم می گوید که برای شب مشتری مهم شان نجات و همسرش، از کنعان و زولوف دعوت کرده اند. اما زولوف می گوید که نمی تواند به ان دعوت بیاید.
مسلم در باشگاه است که رفیق هایش به او در مورد طلاها و پولدار شدنشان متلک می اندازند، مسلم عصبانی می شود و به سمت آنها حمله می کند و دعوا می کند. او وقتی به خانه می رسد، صورتش کبود شده و زلیخا با دیدن صورتش با نگرانی می پرسد که چه شده؟

مسلم با ناراحتی می گوید: «به خاطر این که به بابام گفتن دزد و به منم پسر دزد، به اینجام رسید! بابام با سکوت کردنش این جرم رو به گردن گرفت و حالا من حتی نمیتونم سرمو بلند کنم! »

زلیخا با ناراحتی به او خیره می شود و بعد به خواست بدیر به زلیخا زنگ می زند تا با او هم صحبت بکند و زولوف می گوید که بهتر است در بیرون از خانه همدیگر را ببینند.

دوست پلیس قاسم، آدرس و مشخصات کسی که در اطراف خانه ی بدیر پرسه می زند را به او می دهد. بدیر که کنار مغازه ی قاسم بوده، می شنود که او سرنخی پیدا کرده و اصرار می کند که باید او را هم همراه خودش ببرد. آنها به آدرس مورد نظر می روند اما پسر جوان با دیدن آنها پا به فرار می گذارد و بدیر می فهمد که حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است که پسر شروع به فرار کردن کرده است.

بتول به عمارت می رود و به کوسا در مورد کار و اینکه زولوف هم امروز در هتل بوده می گوید. کوسا هم به عوکش می گوید که بهتر است دیگر سر کارش به هتل برود و کارها را به دست بگیرد تا غریبه هایی مثل زولوف بر سر کار نشینند.

کوسا به بتول می سپارد تا عوکش را هم برای شب و شام با مشتری آماده بکند.

زولوف به دیدن مادرش می رود و به او می گوید: «مامان ناراحت نشدی که گفتم خونه نمیام؟ میدونی اون خونه همه این سال ها پشتمون بود اما بابام با سکوت کردنش دیوارای اون خونه رو رو سرمون آوار کرد… من دیگه نمیدونم چجوری باید سرمو بالا بگیرم و به اون عمارت برگردم… »

زلیخا از او می خواهد که مثل همیشه قوی باشد و به حرف بقیه اهمیت ندهد. بدیر که از پشت درختی حرف های زولوف را شنیده، گریه اش می گیرد.

شب وقتی مسلم به نفیسه می گوید که دیگر تحمل ماندن در آن خانه را ندارد و بهتر است از انجا بروند، بدیر صحبت های آنها را می شنود و غصه می خورد.

شب، زولوف در حالی که به خودش رسیده و خوشگل شده از اتاقش بیرون می آید و همراه کنعان می شود تا به قرار شام بروند.

کنعان از زیبایی او لبخند می زند و بعد زولوف به او می گوید: «به خاطر همه ی کمک هایی که بهم کردی، گفتم منم بهت نه نگم..

واسه یه امشب نقش زن و شوهر خوشبخت رو بازی میکنیم… » و حلقه هایشان را در دست می کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 19 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 20 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *