خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 241

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 241 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 241

بعد از رفتن میران عزیزه با نفرت به اسما می گوید: «شاید من باید فسون رو از همون اول میکشتم تا انقدر بچه ها و نوه هام رو اذیت نکنه… فقط منتظرم ریان خوب شه… »
صبح ریان که چشمانش را باز می کند میران را می بیند که در به در دنبال دکتر مناسبی است و چشمانش پر از اشک می شود. همان موقع دلشاه و بقیه از راه می رسند. آزرا از دلشاه رو برمی گرداند و می گوید: «مامان تو چجور ادمی هستی؟! تو میدونستی ریان بیماره و راضی به مرگش بودی! یعنی انقدر از ریان متنفری؟! » شوکران که این را می شنود جلو می رود و با عصبانیت به دلشاه می گوید «دخترم این چه حرفیه؟ ریان کم خوبی کرده بهت؟ دیگه نشونم از این حرفا بزنی! »
یارن با خباثت زینب را صدا می زند و به او می گوید:«دیروز دست فیرات درد نکنه منو از دست فسون نجات داد! بالاخره فیراته دیگه مثل قدیم هرکاری هم داشته باشه زود برای کمک به من خودشو میرسونه.» زینب با تعجب می پرسد:«َشما از قبل همو میشناختین؟ » یارن با ناراحتی تصنعی می گوید: «مگه نمیدونستی؟ چیز مهمی نبود! هرچی بوده تو گذشته مونده! ببخشید من فکر کردم میدونی! » زینب با ناراحتی به اتاقش برمیگردد.
میران به دلشاه می گوید:«مامان توام از وضعیت ریان خبر داشتی آره؟ واسه همون مرگشو آرزو کردی؟! » و با عصبانیت سر او فریاد می زند. ریان برای این که به این بحث ها خاتمه بدهد میگوید: «دلشاه خانم هم حتما تازه فهمیدن وگرنه بهت میگفت میران. » و سعی در آرام کردن میران می کند. میران آزرا را صدا می زند و از او می خواهد تا دکتر خوبی به انها معرفی کند. آزرا کمی فکر می کند و می گوید: «در اصل یه نفر هست که همه میگن روش هاش مثل معجزه ست. اما متاسفانه کسی ازش خبر نداره. به خاطر یه اتفاق از دکتر بودن گذشته و طبابت نمیکنه. » اما میران تصمیم می گیرد هرطور شده او را پیدا کند که هازار از راه می رسد و با عصبانیت از میران می خواهد بیرون بیاید. او یقه ی میران را می چسبد و می گوید: «تو دیشب باز رفتی خودتو به آغوش عزیزه سپردی چرا؟! » میران با بغض می گوید: «میخواستم زنی که باهاش بزرگ شدم و همیشه دردامو تسکین میداده این بار هم همون کارو کنه. » هازار با عصبانیت فریاد می زند: «مگه چیشده؟ بهم بگو! » میران اشکش در می آید و می گوید:«ریان اگه امید رو دنیا بیاره میمیره… » هازار ناباورانه پیش ریان می رود و او را با بغض در آغوش می گیرد و نوازش می کند و می گوید: «دخترم همه چیز درست میشه. نترس… »
فسون با جهان قرار ملاقات می گذارد و از او می خواهد تا در مقابل میران از او محافظت کند. اما جهان با پوزخند می گوید: «من از دور میشینم و دعوای تو و میران رو با لذت تماشا میکنم. خودمو قاطی شما ها نمیکنم فسون اصلان بی! »
وقتی میران می بیند که فسون همچنان با آزرا تماس می گیرد با عصبانیت به او می گوید:«آزرا وقتشه دیگه تصمیم بگیری. من نمیخوام هیچ کدوم از اعضای خانواده م با زنی که باعث مرگ بچه م و مریضی زنم شده در ارتباط باشه. » آزرا هم حرف او را قبول می کند.
زینب در مورد گذشته فیرات با یارن می پرسد. فیرات می گوید: «اینو یارن بهت گفته آره؟ چیز مهمی نبوده که بهت بگم. تو به مرور یارن رو میشناسی و بهتر منظور من رو میفهمی. فقط بهم اعتماد کن. » زینب لبخند می زند و او را در آغوش می گیرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 241 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 242 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *