خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 245

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 245 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 245

میران تمام شب را به خاطر مادرش که او را تنها در تیمارستان رها کرده ناراحت است. ریان سعی می کند آرامش کند و در آغوشش می گیرد..

از طرفی هازار به زهرا می گوید:«به خاطر این که من نگران دلشاه میشم اصلا خودت رو ناراحت نکن زهرا. دلشاه عشق اول و بچگیه منه… الان هرچیم باشه من تورو دوست دارم.. »

زهرا لبخند می زند و در آغوشش می گیرد.
صبح قرار است ریان و میران به سمت استانبول بروند.

زهرا و آزرا هم انها را همراهی می کنند. کمی بعد فیرات و زینب هم از راه می رسند تا کمک دست انها باشند.

ریان از این که خانواده ی خوبی در کنارش شد دلش گرم می شود. لحظه های اخر محفوظ هم از راه می رسد و ریان را محکم در آغوش می گیرد. او از هازار به خاطر این که به او هم خبر داده تا خودش را برساند تشکر می کند.

اما زهرا از محفوظ رو برمیگرداند.

عزیزه که متوجه شده آزرا کمی دلهره دارد، او را به گوشه ای می کشد و از او می پرسد که چه شده؟

آزرا با نگرانی می گوید که فسون او را تهدید کرده اگر پیشش نرود به زور او را پیش خودش می برد. عزیزه می گوید:«اگه با نقشه ی من پیش میرفتیم حالا فسون جرئت تهدید کردن تورو نداشت. اما تو نگران نباش. فسون رو من حل میکنم. »

بعد از رفتن ریان و میران و بقیه، عزیزه مستقیم پیش فسون می رود و از او می خواهد دست از سر آزرا بردارد. همان موقع هازار هم از راه می رسد و با عصبانیت به سمت فسون می رود و اسلحه را به سمتش می گیرد و با نفرت می گوید:«تو دختر من رو به این روز انداختی. حقشه بمیری. »

عزیزه به هازار التماس می کند تا کاری نکند.

اما هازار از او می خواهد عقب بکشد تا این که عزیزه هم اسلحه اش را بیرون می کشد و به سمت فسون می گیرد و می گوید:« قبل از این که تو اون ماشه رو بکشی من فسون رو میکشم هازار. نمیتونم بهت اجازه بدم قاتل بشی. به بچه هات و نوه هات فکر کن. »

هازار به ناچار و برای این که عزیزه هم مرتکب قتل نشود اسلحه اش را پایین می برد و از انجا خارج میشود.

عزیزه رو به فسون می گوید: «پسر من برای این که من قاتل نشم، دست از کشتنت برداشت. فرق منو تو اینه فسون. تو محکوم شدی تنها بمونی.. » و از انجا می رود.

فسون با نفرت زیرلب می گوید: «عزیزه تو باید زنده بمونی و مرگ پسرت و نوه هات رو با چشم خودت ببینی! »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 245 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 246 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *