خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 255

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 255 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 255

شب که ریان برای شیر دادن به امید از خواب بیدار می شود و به آشپزخانه می رود، میران هم دنبالش می رود. او عاجزانه از ریان می خواهد که او را ببخشد اما ریان می گوید: «یکم فرصت میخوام! » و بهانه ی اوردن چیزی پشت دیوار آشپزخانه پنهان می شود. در فاصله ی نبود او، میران در حالی که امید را در آغوش دارد با ناراحتی به او می گوید: «پسرم چطور مامانتو راضی کنم منو ببخشه؟ اصلا دوباره منو میبخشه؟ میتونم دوباره بخندونمش؟ » ریان این حرف ها را می شنود و بغض می کند. بعد دوباره امید را از میران می گیرد و به اتاق می برد. میران هم دنبالش می رود و سعی می کند تا پوشک امید را خودش عوض کند که امید روی او خرابکاری می کند. هردو خنده شان می گیرد و برای لحظه ای خیره به هم مانده و یکدیگر را می بوسند…
صبح زود میران ریان را به پشت بام می برد و وقتی ریان به او می گوید: «میران ما قول داده بودیم تا وقتی امید دنیا اومد، اسلحه رو کنار بذاری. اما تو نتونستی… » میران می گوید: «ریان امروز همه چیز بدون خون و خونریزی تموم میشه. بهم اعتماد کن. » که کمی بعد ارکان به دیدن میران می رود و در مورد نقشه ی عزیزه و جهان به او می گوید. میران هم با عجله می رود تا بلایی سر آن دو نیاید.
یارن در حضور زینب دوباره با لبخند از فیرات می خواهد بشیند تا با هم چایی بنوشند! فیرات کلافه شده و به او می گوید: «حواست رو جمع کن یارن. من خوب میدونم تو دنبال چی هستی. بچه ی تو شکمت مال پسر عمه ی منه اینو یادت نره. » بعد از رفتن او یارن لبخند می زند و می گوید: «پس تنها مشکلمون بچه ی تو شکممه درسته؟ »
وقتی آزرا خودش را به فسون می رساند، هالیت فورا آزرا را سوار ماشین می کند. عزیزه و جهان و محمود که کمین کرده بودند به سمت فسون اسلحه می کشند. فسون لبخند می زند و تمام افرادش را که بیش از بیست نفر هستند را صدا می زند. او با لبخند به انها می گوید: «اینجا دیگه آخر خطه! میخواستم قبل از این که مرگ تمام عزیزانت رو ببینی نمیری عزیزه ولی اجلت زودتر رسیده! » بعد دستور می دهد تا به سر جهان شلیک کنند و عزیزه را هم اتش بزنند! خودش هم سوار ماشینش می شود. آزرا با نفرت از او می خواهد تا عزیزه و جهان را آزاد بگذارد اما فسون با بیخیالی به هالیت دستور می دهد تا حرکت کند که وسط جاده میران مانع آنها می شود و وقتی فسون ماشین را نگه میدارد، آزرا فورا به سمت میران می دود. میران به سمت فسون اسلحه می گیرد و می گوید: «بابام معصوم ترین ادم بود. چرا کشتیش؟ » فسون می گوید: «پس میخوای رک و راست بهت بگم؟! من باباتو نه عزیزه رو کشتم. خواستم بدونه مرگ اولاد یعنی چی! » همان موقع ریان که نگران میران شده خودش را می رساند و جلوی اسلحه ی میران می ایستد و می گوید: «نمیذارم کاری کنی میران. نباید قاتل بشی. » میران اسلحه اش را کناری پرت می کند و همان موقع افراد پلیس به سمت فسون می روند و او را دستگیر می کنند و از طرفی هم جهان و عزیزه را هم نجات می دهند… میران ریان را در آغوش می گیرد و می گوید: «دیدی بدون خون و خونریزی تموم شد؟ من فقط میخواستم فسون خودش اعتراف کنه. »
میران و ریان در حالی که امید را در آغوش دارند روی تاب نشسته اند و به خاطر آرامشی که به دست اورده اند خدا را شکر می کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 255 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 256 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *