خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 261

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 261 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 261

میران شبانه ریان را به خانه ی وقف امید می برد تا از دیدن آنجا خوشحال بشود. ریان کلی برنامه برای بچه ها دارد و تخته ای را نشان میران می دهد و می گوید: «اینجا قراره بچه ها آرزوهاشونو بنویسن تا اگه در توانمون بود براشون برآورده کنیم. » میران همان موقع اولین آرزو را روی تخته می چسباند. ریان با خواندن آرزوی او که نوشته: میخوام یه دختر شکل تو داشته باشم… کمی ناراحت می شود و می گوید: «تو که میدونی من نمیتونم میران… » میران می گوید: «تو کاری به آرزوی من نداشته باش.. »
وقتی عزیزه در خانه ای کوچک محقر با جهان که سراغش آمده روبرو می شود جا می خورد. عزیزه می گوید: «من لیاقت عایشه شدن رو ندارم. اومدم اینجا تا تو تنهایی آخرین روزهامو بگذرونم. اینم مجازات من باشه. » جهان جلو می رود و می گوید: «من خودم اونجا بودم وقتی داداشم بچه ها و نوه هاش رو به تو سپرد؟ تکلیف اونا چی میشه؟ تکلیف بابام که عشق تورو تو قلبش داره چی میشه؟ بیا تا یه خانواده بشیم. » عزیزه اشک می ریزد و با او همراه می شود. نصوح از دیدن عزیزه خیلی خوشحال شده و او را در آغوش می گیرد.
کمی بعد نصوح به عزیزه می گوید که دیگر وقتش شده تا به عقد هم دربیایند و اضافه می کند: «میخوام صبح ها که بیدار میشم تورو ببینم و تو شناسنامه ت فامیلی من باشه! » عزیزه جا می خورد و می گوید: «بعد این سن و سال بهمون میخندن. » اما نصوح خیلی جدی می گوید: «میخوام این عمارت زیر سایه ی تو یه بار دیگه خونه بشه واسم.»
میران و ریان دوباره به خیریه می روند و این بار با هماهنگی میران و کمک محفوظ، بچه ها هم آنجا جمع می شوند. ریان از دیدن آنها خیلی خوشحال می شود. بچه ها یکی یکی آرزوهایشان را می نویسند و روی تابلو می چسبانند. فقط یک دختر کوچک است که گوشه ای نشسته و ریان که متوجهش می شود کنارش می رود تا با او صحبت کند اما دخترک از او رو برمی گرداند. ریان با ناراحتی این موضوع را به میران می گوید. میران هم جلو می رود و میگوید: «دوست داری با هم آرزومونو بنویسیم؟ اون آرزویی که اون بالا روی کاغذ صورتی نوشته شده مال منه. » دختر سراغ مربی اش می رود و از او می خواهد تا آرزوی میران را بخواند. میران و ریان با بغض به این صحنه چشم می دوزند. وقتی ریان در مورد دختر از مربی می پرسد، او می گوید که ملک مادرش را وقتی خیلی کودک بوده از دست داده و پدرش هم در زندان است. چندین خانواده او را به سرپرستی گرفته اند اما به خاطر این که ملک با هیچکدام سازگاری نداشته او را دوباره به پرورشگاه برگردانده اند. ریان از شنیدن این موضوع خیلی ناراحت می شود.
وقتی اعضای خانواده دور هم جمع شده اند، نصوح ناگهان دست روی دست عزیزه می گذارد و می گوید: «منو عایشه م یه تصمیم گرفتیم. میخوام ازدواج کنیم. » عزیزه کمی خجالت زده می شود اما همه خوشحال می شوند و خنده شان می گیرد و شروع می کنند سر به سر نصوح و عزیزه گذاشتن. قرار می شود تا فردا مراسم خواستگاری را به جا بیاورند و بعد هم آنها را به عقد هم دربیاورند.
شب که ریان تمام فکر و ذکرش پیش ملک مانده به میران می گوید که چشمان ملک خیلی شبیه هازار بود و او را یاد پدرش می انداخت. همان موقع از نگهبانی خیریه به میران زنگ می زنند که کسی در خیریه منتظر آنها است. وقتی ریان و میران به آنجا می رسند با ملک روبرو می شوند. نگهبان می گوید که ملک به تنهایی انجا آمده و گفته تا ریان و میران را نبیند جایی نخواهد رفت. وقتی ریان می پرسد که چرا به آنجا آمده، ملک با خوشحالی می گوید: «منم آرزومو چسبوندم. » و نقاشی ای که در آن یک پدر و مادر را کشیده و کنار آرزوی میران چسبانده را به آنها نشان می دهد. میران و ریان هردو متاثر می شوند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 261 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 262 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *