خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 104

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 104 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 104

عزیز وارد مغازه صالح می شود و می گوید: «فکر کنم دیگه وقتشه واقعا آشنا بشیم. » صالح می گوید: «ما تورو از وقتی تو گهواره بودی میشناسیم عزیز. » عزیز بغض می کند و در حالی که سردرگم شده می گوید: «احساس میکنم به من خیانت شده. چرا من از چیزی خبر ندارم؟ » صالح می گوید: «هرچیزی یه وقتی داره. » بغض عزیز بیشتر می شود و به ساعت های روی دیوار اشاره می کند و می گوید: «چرا این ساعت ها رو عدد شیش هستن؟ من جواب میخوام. » صالح می گوید: «یه چیزیو نفهمیدی. این که اینجا شرکت تو نیست و همه مجبور به جواب دادن به تو نیستن. » عزیز به گاوصندوق اشاره می کند و می گوید: «چرا باید تو گاوصندوق شما کثافت کاریای شرکت من باشه؟ » صالح می گوید: «چیزایی که از تو این گاوصندوق دراومد، بهت ضرر رسوند، یا راه رو بهت نشون داد؟ » عزیز می پرسد: «شما این پرونده ها رو به فیرات دادین یا ندادین؟ » صالح تایید می کند و می گوید: «فکر میکنی وسایلی که اینجاست مال منه؟ ما اینجا دادگاه برای تعلقات تشکیل ندادیم. » عزیز با نفرت می گوید: «وقتی زندگی بیمارهات رو نادیده گرفتی و داشتی به خودت تنفس میدادی اینو یاد گرفتی؟ » و به سمت شطرنج عرفا می رود و می گوید: «نکنه وقتی به خودت مغرور شدی و مار پله بازی میکردی؟! » صالح کمی حالش بد می شود و دستش را به پله ها می گیرد تا نیفتد. او به سمت تخته بازی می رود و می گوید: «هرچی شنیدی حقیقت داره عزیز. » بعد مهره را برمیدارد و روی خانه ی جهالت می نشاند و می گوید: «منم از این پایینا با جهالت شروع کردم. درست اون موقعی که فکر میکردم خیلی عاقلم… » عزیز می گوید: «هم به انسانیتتون و هم به حرفه تون خیانت کردین. » و مهره را روی خانه ی دیگری می نشاند و می گوید: «فیرات رو با هم کشتیم دکتر. من یه عمر با این عذاب زندگی کردم… تو چه تاوانی دادی؟ » صالح مهره را روی خانه ی جهنم می نشاند و می گوید: «دقیقا وقتی فکر میکنی همه چیز تموم شده آتیش دوباره جون میگیره. جهنم طبقه به طبقه ست… » عزیز گریه می کند و می گوید: «آدم وقتی خودشو دوست نداره میتونه کس دیگه ای رو دوست داشته باشه؟ من سالها بدون این که خودم رو دوست داشته باشم بزرگ شدم. ضد عشق چیه؟ » صالح می گوید: «همه فکر میکنن نفرته اما اون نیست. بی تفاوتیه. » عزیز می گوید: «این خلاصه ی کل زندگی منه. » عزیز شروع به سرزنش صالح به خاطر مرگ فیرات می کند. صالح می گوید: «اگه این کارو نمیکردم ممکن بود یه بچه ای که تمام عمرش رو فلج باشه و زندگیش تو رختخواب بگذره. » عزیز می گوید: «شما همه این حقیقت هارو از ما پنهون کردین و به ما نزدیک شدین. » و مهره را برمیدارد و می گوید: «این ریا، کاملا مشخص و روشن بود. چطور باور کنم توبه کردین؟ » و بعد می گوید: «این چرخ و فلک رو میچرخونین و فکر میکنین میتونین با سرنوشت من بازی کنین؟ » صالح با عصبانیت می گوید: «هرگز! بدون چی داری میگی. خشمت مانع از درست فکر کردنت شده. این لوح ذره ای ارزش نداره. فکر میکنی کرامت روی این تخته ست؟ » عزیز می گوید: «هیشکی نمیتونه اراده منو دست کم بگیره. اگه بازی میکنین از این به بعد منم هستم! » و مهره را می چرخاند. مهره به چرخیدنش ادامه می دهد و نمی ایستد. صالح به آرامی اشک می ریزد تا این که عبدالله جلو می آید و مهره را در مشتش می گیرد.
یکی از افراد تحسین سراغش می آید و در مورد بحران بزرگی به او می گوید که کورعلی از ساخت و ساز دست می کشد و این به نفعشان نیست. تحسین فورا سلطان و کرم را از خواب بیدار می کند و همراه خودش به شرکت می برد.
فریده هم مشغول جمع کردن اطلاعات در مورد مینیاتور است تا بهتر بتواند آهنگ را درک کند.
کرم به آلتان زنگ می زند و از او سراغ عزیز را می گیرد. آلتان خبری از او ندارد و نگرانش می شود.
تکین و نجمی به سمت مغازه ی صالح می روند و می بینند که درش بسته و جا می خورند.
نهیر سراغ یالچین می رود و او را به خاطر این که کارت های اعتباری اش را مسدود کرده سرزنش می کند. یالچین هم از کوره در می رود و می گوید: «اینو بهتره برین از تحسین کورکمازر که دستتون تو یه کاسه ست بپرسین. »
فریده و فیرات به سمت خانه ی بزرگ پدربزرگشان می روند فیرات از دیدن آنجا جا می خورد و می گوید: «اگه این خونه ی پدربزرگمون، پس قضیه ی شراکت و اینا هم میتونه درست باشه. » فریده زیاد خودش را قاطی این ماجرا و جواب دادن به او نمی کند. فیرات به او قول می دهد تا حصیبه را راضی کند که به انجا اسباب کشی کنند. وقتی آنها از خانه خارج می شوند آلتان سراغ فریده می رود و به او می گوید که از عزیز خبری نیست. فریده با نگرانی سوار ماشین او می شود تا عزیز را پیدا کنند.
تحسین بالاسر کارمندها می رود و همه ی انها را مقصر مشکلات پیش آمده می کند. بعد هم راه حل هایی مقابلشان می گذارد تا از این بحران رد بشوند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 104 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 105 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *